کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

1424

با بابازرگم داشتیم می‌رفتیم کلاس خوشنویسی اسم بنویسیم. وقتی رسیدیم سه نفر توی اتاق نشسته بودن. بابازرگم گفت: می‌خوام کلاس خط ثبت نامش کنم! سومی گفت: خب! باید یه چن تا سوال بپرسیم ازش! اولی پرسید: به نظرت خط  آدم چه شکلی باشه هیچ‌وقت فراموش نمی‌شه؟ گفتم: والا! نمی‌دونم! خوب باید باشه دیگه! فرق کنه! مث بقیه نباشه! دومی پرسید:‌ من کاغذ تذهیب می‌سازم. طلاکاری و نقره‌کاری و این چیزا. به نظرت آلیاژا باید چه جوری باشن که اثرت تا سال‌ها سالم بمونه و رنگش عوض نشه؟ گفتم: حیقت اش چیزی نمی‌دونم درین مورد. اولی سری تکون داد و تفلن رو برداشت و یه شماره گرفت و گفت: آقای فلانی اینجاس با نوه‌ش! اومدن واسه کلاس! اون طرف خط گویا چیزایی بهش و گفتن و اینم گفت باشه و قطع کرد. رو کرد به بابازرگم و گفت:‌ شما اگر بخواید می‌تونید توی کلاس شرکت کنید، دو ماه میشه که مرحوم شدین، نوه‌تون اما هنوز نمی‌تونه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر