کل نماهای صفحه

۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

1259

ساعت سکوت کرد
انگار که زمان
دیگر تداوم صدها دقیقه نیست

ساعت سکوت کرد
نوک نوک قناری قلبش سکوت را
خوابی عمیق دید

ساعت سکوت کرد
هماغوش چشم من


ساعت بهانه بود
چشمان من توالی صد پلکِ بی تو را
آمد به تنگ،
مغول شد.
شمشیر غم به کشتن خود شعله‌ور نمود.
بر ران اسب کوفت
چون باد بی صدا
آمیخت توی برف و جهان را سپید کرد.
از چین بگیر،
تا لب آموی را،
تمام.

حالش کنون؟
چون موجِ بی سبب
بنشسته بر کرانه‌ی آموی
چشم انتظار تیر.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر