تصمیم را
نه در کنار رودک آرام و باد و بید
من در میانهی طوفان گرفتهام
بی اسب، بی سلاح
با دستهای خود
از چنگ باد سرکش قاتل.
تایش هزار متر فراز دو دست من
صادش تنیده توی کتابی که باد برد
میمش،
میمش نشسته صدر هزاران هزار شین
شینی که شوق را
شینی که عشق را
شینی که شعر را
شینی که شهر را
شینی که شمع را
شینی که شعله را
شینی که شب شنید
وَ روزش همیشه ساخت
تصمیم را
من در میانه ی طوفان گرفتهام
نه در کنار رودک آرام و باد و بید
من در میانهی طوفان گرفتهام
بی اسب، بی سلاح
با دستهای خود
از چنگ باد سرکش قاتل.
تایش هزار متر فراز دو دست من
صادش تنیده توی کتابی که باد برد
میمش،
میمش نشسته صدر هزاران هزار شین
شینی که شوق را
شینی که عشق را
شینی که شعر را
شینی که شهر را
شینی که شمع را
شینی که شعله را
شینی که شب شنید
وَ روزش همیشه ساخت
تصمیم را
من در میانه ی طوفان گرفتهام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر