بازجویی یک:
آقا به خدا ما هیچکارهایم، فضولیمون گل کرد فقط یه لحظه. کی میگه گل همه رنگش خوبه، این یکیش. ما رو آورده خدمت شوما. آخه ولی شوما خودتو بذار جای ما، کلهی سحر ملت جلو نونوایی صف وا میستن، جلو کلهپاچهای صف وا میستن، حتا دیدیم جلو کیلیدسازی اوستای مام صف واستن، ولی آخه جلوی مغازهی محصولات کشاورزی فروشی؟! شوما بودی گل نمیکرد بلانسبت فضولیت. مام نون گرفته بودیم واسه اوسامون. البت فک نکنید علافیما، نه. فوق دیپلم کامپیوتر داریم، متخصص امنیت شبکه، لیسانسم قبول شدیما، ولی خب کوش کار؟! دیدیم همین شاگردی قفلسازی بهتره. بلخره امنیتم هس توش...بله بله، ببخشید، میگفتم، خلاصه ما دیدیم یارو نیم ساعت واستاده پشت در مغازهی کشاورزی تا وا شه، بعد که وا شده رفته چی خریده؟! قویترین حشرهکش موجود! مام خب اون وقت صب کاری نداشتیم، اوسامون داشت صبحونه میخورد، مام افتادیم پی یارو.. خونهشم همین نزدیکا بود، خب مام رفتیم تو، دیدیم رفت تو انباری پیرهنشو کشید رو صورتش نیم ساعت پیف پاف بود که میکشید به در و دیوار! آخه خب چرا؟! امان از دست این فضولی، یه ساعتی پلکیدیم اون دور و بر، اما دست بر نداشت از سرمون، رفتیم در انباری رو وا کردیم و دیدیم اونچه نباید میدیدیم. خلاصه...
بازجویی دو:
والا من به همکارانتون هم عرض کردم همون توی زیرزمین آپارتمان. بنده الان ده ساله اینجا ساکنم، هزار و یک وسیله گذاشتم توی اون انباری، هیچوقت کسی رو ندیدم اونجا. اصلا همون روز هم که داشتم حشرهکش میزدم کسی نبود اونجا. دیگه یک متر در دو متر چقدره که من نبینم... بله بله... اون رو هم گفتم خدمت اون یکی همکارتون. من والا متاسفانه چند روز پیش مهمون داشتم و یه پلاستیک آشغال توی خونه بود و فرصت بیرون گذاشتنش هم نبود. بردم گذاشتم توی انباری که بعدا ببرمش بیرون ساعت نه شب، اما بازم متاسفانه یادم رفت. این شد که دیشب که برای کاری رفتم زیرزمین دیدم همه جا رو پشه گرفته، نصفهشب هر جا رو گشتم حشرهکش پیدا نکردم، این شد که صبح رفتم اونجا که زودتر بیام کلک پشهها رو بکنم، میترسیدم اهالی دیگه اعتراض کنن یا باعث بیماریای چیزی بشه... نه دیگه، من اصلا این آقا رو نمیشناسم. بعدم خیلی معذرت میخواما، ایشون بیشتر شبیه اون ساکن جزیرهی گنج بود اصلا. معتادی چیزی بوده حتما. ولی اصلا اینکه چطور رفته اون تو معماس. راهی نبوده ایشون اون تو بوده باشه قبل از اینکه من حشرهکش بزنم، بعدش هم خب اصلا چرا باید بره وسط اون همه حشرهکش؟ اصلا گیرم رفته، حشرهکش اسمش روشه، ایشون که ماشالا حشره نبودن که..
شرح:
تحقیقات بیشتر نشان داد که فردی که توی انباری مذکور بر اثر خفگی و مسمومیت ناشی از حشرهکش جانباخته از سی و سه سال پیش در لیست مفقودین پلیس ثبت گردیده بود و هرگز پیدا نشده بود. یکی از روزنامهنگاران که این پرونده را دنبال میکرد شباهت عجیبی بین این پرونده و پروندهای توی کشوری دیگر پیدا کرده بود که به دلیل غیرمنطقی بودن رد شده است. اظهارات این روزنامهنگار جهت اطلاع ضمیمه میشود.
اظهارات روزنامهنگار:
آقا به نظر من این پرونده خیلی شبیه پروندهای هس که من خبرش رو سالها قبل، در واقع چن سال بعد از جنگ جهانی، توی یه روزنامهی فرانسوی خوندم. توی اون روزنامه هم یک فردی که از زمان جنگ گم شده بود توی زیرزمین خونهای پیدا میشه. البته نیمه بیهوش. چون به خاطر آتشسوزی توی ساختمون تموم زیرزمین پر از دود شده بود. به هر حال طرف رو نجات میدن و خب بعدش میبرنش تیمارستان. چرا؟! چون داستانی که تعریف میکرد با عقل هیشکی جور در نمیاومد. طرف میگفت موقع جنگ از ترس اومده با کمی آذوقه توی اون زیرزمین مخفی شده که به وقت مناسب فرار کنه از مهلکه، اما یه اتفاق عجیبی براش میافته، یه روز صبح که از خواب بیدار میشه میبینه تموم چیزای دور و برش بزرگ شدن، در واقع خودش کوچیک شده بود. شده بود قد یه بند انگشت و تا اون روز توی بیمارستان سالها بود که همون قدی مونده بود و همراه موشها و حشرهها زندگی میکرده، چون میترسیده برگرده بین مردم انگار. تا اینکه گویا اون دود و آتیش که برده اون رو به حال اغما یهو به وضع و قد و قامت قبلی برش گردونده. حالا چرا و چطور، الله اعلم. این فرد مورد نظر پروندهی شمام انگار از سالهای جنگ گم شده و به طور مشابهی پیدا شده. به نظرم انقدر شباهت تصادفی نیس، شاید بهتره بازم بررسی بشه.
نتیجه پرونده:
جسد تحویل بستگان متوفی داده شد، صاحب زیرزمین و شاگرد قفلساز آزاد شدند و پرونده همراه با سوالاتی بدون جواب بایگانی شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر