کم مونده بود به تیریج قبامون بر بخوره،
ولی میدونین که
حاجیتون این قباها به تنش چی؟
گوشاده...
این شد که رفتیم سر کوچه
به هوای نون بربری
و قبا رو انداختیم
به طوری که:
توش سر سگ بجوشه،
بلکمم دریف شه...
بی قبا موندیم خولاصه،
تو سیاه زمستون
و صبح خودمون رو
اینگونه آغاز کردیم
ولی میدونین که
حاجیتون این قباها به تنش چی؟
گوشاده...
این شد که رفتیم سر کوچه
به هوای نون بربری
و قبا رو انداختیم
به طوری که:
توش سر سگ بجوشه،
بلکمم دریف شه...
بی قبا موندیم خولاصه،
تو سیاه زمستون
و صبح خودمون رو
اینگونه آغاز کردیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر