رفقا،
بیایم حواسمون باشه. گرچه همه معترضن که فضای اینجا پر از ناله و شکایته در اکثر مواقع، اما به نظر ما عموم این نالهها، نالهی در عافیت هستن. مث نالهها و شکایتهای توی شعر حافظ. شکایت از اتفاقهایی هستن که هنوز نیفتادن، و چون نیفتادن هنوز، کاری براشون نمیشه کرد، فقط میشه راجع بشون حرف زد...
خب، این اکثریت واسه هم کامنت میذارن، با هم صحبت میکنن و خیلیام خوبه. ولی، یه اقلیتی هم هستن که وقتی یه نوت دردآمیز میزنن، در همین لحظه اکنون با اون درد، با اون مشکل، دارن دست و پنجه نرم میکنن، درگیرشن. اون اتفاقه واسهشون افتاده. به نظر ما، این اکثریت باس حواسشون به حرفایی که به اون اقلیت میزنن، به کامنتایی که براشون میذارن، باشه. وقتی اتفاق به مرحله عمل رسیده، اونی که هنوز چیزی براش عملی نیس، نمیتونه اثر حرفش رو پیشبینی کنه. و با این فاصلهها، اگر اتفاقی بیفته، کاری از دستش برنمیاد. نه دلجویی، نه یه بغل ساده حتا. درِ این کامپیوترا که بسته میشه، چراغهای این اتوبانهای فاصله بین ماها روشن میشه، واضح میشه، ملموس میشه...
خیلی موقهآ شنیدن بهترین کاره...
و به لایکی بسنده کردن...
یا حدقل راهکار ارائه ندادن...
تایید و تکذیب نکردن...
این کامنتدونیِ بسته باس در نگاه شما باشه به قول معروف، نه در نوتی که میخونین...
باس مراقب بود...
یه موقه شما با واژگانتون مینویسید...
توش گان داره، شلیک میکنه، میکُشه. زخم میزنه...
یه موقه با واژههاتون...
توش ها داره...
گرم میکنه...
خولاصه که...
همون طور که هوشنگمون نوشته رو دیوار...
رطب خورده منع رطب نباید بکند، همانطور که رطب نخورده امر به رطب.
بیایم حواسمون باشه. گرچه همه معترضن که فضای اینجا پر از ناله و شکایته در اکثر مواقع، اما به نظر ما عموم این نالهها، نالهی در عافیت هستن. مث نالهها و شکایتهای توی شعر حافظ. شکایت از اتفاقهایی هستن که هنوز نیفتادن، و چون نیفتادن هنوز، کاری براشون نمیشه کرد، فقط میشه راجع بشون حرف زد...
خب، این اکثریت واسه هم کامنت میذارن، با هم صحبت میکنن و خیلیام خوبه. ولی، یه اقلیتی هم هستن که وقتی یه نوت دردآمیز میزنن، در همین لحظه اکنون با اون درد، با اون مشکل، دارن دست و پنجه نرم میکنن، درگیرشن. اون اتفاقه واسهشون افتاده. به نظر ما، این اکثریت باس حواسشون به حرفایی که به اون اقلیت میزنن، به کامنتایی که براشون میذارن، باشه. وقتی اتفاق به مرحله عمل رسیده، اونی که هنوز چیزی براش عملی نیس، نمیتونه اثر حرفش رو پیشبینی کنه. و با این فاصلهها، اگر اتفاقی بیفته، کاری از دستش برنمیاد. نه دلجویی، نه یه بغل ساده حتا. درِ این کامپیوترا که بسته میشه، چراغهای این اتوبانهای فاصله بین ماها روشن میشه، واضح میشه، ملموس میشه...
خیلی موقهآ شنیدن بهترین کاره...
و به لایکی بسنده کردن...
یا حدقل راهکار ارائه ندادن...
تایید و تکذیب نکردن...
این کامنتدونیِ بسته باس در نگاه شما باشه به قول معروف، نه در نوتی که میخونین...
باس مراقب بود...
یه موقه شما با واژگانتون مینویسید...
توش گان داره، شلیک میکنه، میکُشه. زخم میزنه...
یه موقه با واژههاتون...
توش ها داره...
گرم میکنه...
خولاصه که...
همون طور که هوشنگمون نوشته رو دیوار...
رطب خورده منع رطب نباید بکند، همانطور که رطب نخورده امر به رطب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر