یکی یکی پاکت نامهها را از جعبه آوردم بیرون. با احتیاط توی تشت آب خیساندم. چند دقیقه که خیس خورد، تمبرها را یکی یکی کندم از پشت پاکتها. نامهها اما هنوز توی جعبه بود. تمبرها کنده شده راه افتاده بودند. یکی یکی و چند تا چند به سمتم میآمدند. لبههای دندانه دنداشان مثل ارهای که توی آب مانده و کُند شده بود افتاده بودند به جان دست و پا و سینهام. خون از همه جام میریخت توی تشت پاک نامهها. از ترس خوابیدم.
عالی بود این؛ بینظیر حتا..
پاسخحذف