کل نماهای صفحه

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

1301

از تو موبایل یه نقاشی به هوشنگ نشون میدیم. یه مشت خط و نقطه  و مثلث. بش میگیم: نیگا تو رو خدا، قیمت این چند باشه خوبه؟ هوشنگمون همون طور که داره زیر بارون دستمال میکشه به فنری هوندا یه نیگاهی میندازه و میگه سی و هفت میلیون دلار. میگیم بش: لاقربتا! از کجا میدونی؟ میگه: دست کم گرفتی ما رو؟ دستمون نمیره به قلمو دیگه، ولی تو کار هست. میگیم: دمت گرم بابا، حالا کار نداریم توی این طوفان چرا داری موتور میشوری، ولی آخه به جان تو من نیم ساعته میکشم اینو خب، سی و هفت هزار تومنم نمیخرن ازم بغل خیابون جلو دانشگاه. سی و هفت میلیون دلار آخه؟

هوشنگمون دستمالو زیر آب بارون میچلونه و میکشه به چراغ عقب فنری هوندا و میگه، اولا موتور نه و فنری هوندا. ثانیا، این موبایل که دستت گرفتی رو اصلا بلدی باش کار کنی؟ میگیم: آره بابا، من مث بقیه نیستم که، حسابی تحقیق کردم. از هر چی امکانات داره استفاده میکنم. عکس، فیلم، شبکه مبکه اجتماعی. گوگل مپ، همه چی. میگه: میدونی چطور کار میکنه همین گوگل مپ؟ برنامه رو وا میکنم و بش میگم: آره بابا. نیگا، مثلا میگی میخوام برم فلان جا، میدون فردوسی مثلا. آها، ایناهاش. حالا میگه ازین جا چطور برم شابدلظیم. نیگا، اینو بزنی پیاده شو نشون میده، اینو بزنی با مترو... هوشنگمون با یه پوزخندی حرف ما رو قطع میکنه و میگه: خب حالا از کجا اینا رو میفهمه؟ بلدی گوگل مپ خودتو درست کنی؟ میگیم: چمیدونم خب.

مکثی میکنه هوشنگ، یه نیگا میکنه به آسمون و میگه، بارون رو میبینی؟ بلدی یه بشکن بزنی آفتاب شه؟ یه سوت بزنی بارون بیاد؟ میگیم: خب نه، میگه: اون نقاشی هم مث همینه. مث همون موبایله که هزار کار باش میکنی و نمیدونی اصن چی میشه که این یه تیکه پلاستیک این کارا ازش بر میاد. فردا موبایله نباشه باس راتو پرسون پرسون مث هفتصد سال پیش پیدا کنی. میگیری چی میگم بت؟ گیرم تو کشیدی اون دو تا مثلث و خط و نقطه رو. که چی؟ یعنی تو هم بلدی؟ توهم همینه ها. خود خود خود همینه توهم. پاشو برو چایی رو درست کن. فنری هوندا رو زیر بارون بشینیم به نظاره  و چایی بخوریم. لذت ببریم ازون چن تا مثلث و نقطه، توی اون زمینه‌ی آبی. حظ این ستاره‌ی آبی رو ببریم. بش میگیم: ولی قرمزته ها. میگه: اون که بله.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر