1578

کتاب خاطرات آن مرحوم زیر عنوان از چگونه تا چطور طبع گردید.

1446

کتاب خاطرات آن مرحوم زیر عنوان : "چطور میشه نترسید؟!"، به زیور طبع آراسته شد.

1436

آن مرحوم راز موفیقت در زندگی را این می دانست: "باس هر چن وقت یه بار یه مدت نباشی"

1765

آن مرحوم معتقد بود بهترین راه برای آنکه گرسنگی یادش برود آن است که تشنه ش بشود ...

1550

زندگینامه آن مرحوم زیر عنوان در خدمت و خیانتِ بودن طبع گردید.

1458

آن مرحوم مارکوپولوترین یکجانشین عالم بود، آخرش از زخم بستر مُرد...

1440

آن مرحوم وقتی به خودش آمد که دیگر رفته بود...

1439

آن مرحوم اعتماد به نفس داشت، اعتماد به نَفَس نه. مرگش نظرش را تأیید کرد...

1437

آن مرحوم برای معمولی بودن زیادی خاص، و برای خاص بودن زیادی معمولی بود. همین شد قاتلش...

1441

آن مرحوم تا انتهای عُمر به مانند یک کامنت زیست، پای نوت هنوز نانوشته ای...

1421

آن مرحوم هر روز به سطح جدیدی از عرفان می رسید، اما سر آخر در عمق عرفان جان به جان آفرین بخشید...

1419

آن مرحوم اول ها دلش می خواست، اما حالش را نداشت. این اواخر اما، دلش هم حتا دیگر نمی خواست...

1376

آن مرحوم آه نداشت، خودش را با ناله سودا می کرد. تا تمام شد...

1351

آن مرحوم شیر دوست نداشت. سرآخر، کهکشان راه شیری کارش را ساخت...

1250

آن مرحوم خیلی دوست داشت که با باد برود، ولی خب نشد دیگر، نشد...

1214

آخرین جملات آن مرحوم ازین قرار بود: بوق که ندادی بزنیم، بده یه شلیک کنیم حدقل...

1190

از جمله توانایی های آن مرحوم، که هنوز هم دَرِش تواناست، زندگی در آلبوم عکس است.

1152

آن مرحوم، خسته از هر مُرده باد و زنده باد، مُرده خاک را برگزید.

1147

آن مرحوم سرِ دوراهی حیات و بقا جان باخت...

1121

آن مرحوم تا لحظه افتادن، اعتقاد خاصی به استراتژی "خودش خشک میشه می افته" داشت.