کل نماهای صفحه

‏نمایش پست‌ها با برچسب گفت گو. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب گفت گو. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ تیر ۱, شنبه

1594

+ جهان سست است و بی‌بنیاد
- منم همین‌طور 
+‌ازین فرهادکش فریاد
- از توام همین‌طور

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

1475

- H, O, L, and D, four letter and there is the magic. 
+ and what you mean by the so-called Magic?
- something you can't understand but you can feel
+ so you can't understand these all, is that right?
- kind of, i mean, i actually do not care about understanding
+ how?
- well, when you can feel a hundred percent, why would you waste yourself for understanding
+ is understanding a waste?
- think so, after you have overcome the doubts, hanging out with understanding is pointless, it's pure waste
+ but you are still dealing with them
- with doubts?
+ yeah!
- you are right
+ so you stil need to walk around the district of understanding, your fingers can touch, but they can't feel
- but still those four letters do magic, no?
+ yes


۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

1467

+ have you ever noticed that? when you spray the deodorant on the mirror in the bathroom fast and short, it leaves a heart-like shape

- should it be the mirror in the bathroom? won't work with the one in bedroom?

+ I don't think so, where else would be steamy in house?

- it needs steam?

+ sure! that reveals the forgotten history 

- and the deodorant?

+ it's written on it: Fa Deodorant, Fantasy Moments, 24 h Deo.

- so, it's why it leaves a fantasy effect?

+ would be, but do you see the point?

- which?

+ it doesn't matter whose mirror is that, or whose finger sprays the deo

- or whose finger is on the trigger

+ makes sense 



۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

1472

- غازها توی آسمان پرواز می کنند، چرا که فقط توی آسمان است که می شود پرواز کرد. روی زمین فقط می شود راه رفت. فقط، می شود راه رفت.

+ پس روی زمین فقط می شود راه رفت، ها؟! پس غذا چی؟! غذا را روی زمین پیدا نمی کنی؟!

- غذا؟! بله!! غذا!! آن هم روی زمین است.

+ پس پرنده ها هم ناچارند از راه رفتن روی زمین.

- نه لعنتی! نه!! راه رفتن مخصوص ماست، مخصوص این غازهای بدبخت آواره. قَوی تر ها راه نمی روند، شیرجه می روند. کمترین زمان ممکن را صرف می کنند روی زمین. تا می شود، فقط توی آسمان می مانند.

+ یعنی شب ها هم توی آسمان می خوابند؟!

- نه احمق!! از یک جایی به بعد دیگر زمین هم آسمان است. از یک ارتفاعی به بعد...

+ پس غذا قوی ها را هم می کشد پایین، شده برای چند ثانیه...

- بله! غذا روی زمین است. برای غذا باید سقوط کرد. توی آسمان هیچ غذایی نیست...


کلاغ ها از روی کابل های برق پر کشیدند، دور شدند مثل دو نقطه سیاه که هر یک جمله ای را تمام می کند...

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

1457

+ گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
- حالا گیرمم که شد، لعل می خوای چیکار تو؟
+ لعل ام رو می برم میفروشم. باش ماشین می خرم. 
- مرتیکه نِوِرهود، تو که سال به دوازده ماه از خونه تون در نمیای، ماشین می خوای چیکار؟
+ خب میدم باش مسافرکشی کنن، شب به شب که راننده میاد سهم منو بده، با هم یه چایی می زنیم، بعضی شبا اصن قلیونی می کشیم. کباب می زنیم. جیگر اصن، بروسلی می بینیم...
- چه باحال، دمت گرم. من تصدیق پایه یک دارما، بیام کار کنم برات؟
+ حالا فعلن صبر کن لعل بشه. خبرت می کنم
- پس خبر از تو، منتظرما
+ باشه، خدافظ
- ممنون. خدافظ از ماس.

۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

1457


+ پشمینه پوش تندخو؟

- بفرمایید خودم هستم

+ از عشق نابرده ست بو؟

- ای آقا، شمام که ازین مجله های زردین که، برو عمو حال نداریم ما

+ آقا، یه لحظه، یعنی منظورتون اینه از عشق بو بردین؟

- آقا میگم بی خیال شو، برو. اصاب مارم مگسی نکن

+ آقا، مولانا میگه خب، ما به اصاب شما چیکار داریم آخه؟

- ای آقا، دس رو دل ما نذار، بی خیال شو...

+ چرا پشمینه پوش جان؟ چی شده؟

- ای آقا، قصه ش درازه، از مثنوی آقاتون مولانا هم بیشتر میشه

+ بگو آقا، بگو خالی شی. ما چن گیگ جا داره این آیپادمون، خیلی خفنیم

- دم شما گرم. از کجا بگم آقا. ما همکلاس بودیم تو دانشگاه با این آقاتون مولانا. یه دختری بود تو کلاسمون. آقا یه چی میگم یه چی میشنوی شما. اصن خانوم. معدلش بیس، جزوه ش تیمیس. سیه موی و سیه چشم و ...

+ خب خب، جالب شد...

- آقا نپر وسط حرفمون. بزرگتری گفته ن کوچیک تری گفته ن. خولاصه. ما خیلی خوشمون اومد ازین خانوم. اما این جلال نامرد، همین آقاتون مولانا، اینم عاشق اش شد. آقا ما اون موقه درویش مسلک بودیم. لباس مباس ردیف نداشتیم. همین کرباس می پوشیدیم، پشمینه و اینا. از لاحاظ اعتقاداتمون. اما این جلال نامرد همینو چماق کرد، حال ما رو گرفت. اون شعرو اصن اون موقع نوشت، گذاش لای جزوه این دختره. هیچی دیگه، گف این اصن بوقه و عشق حالیش نمیشه و تندخو و فلانه. هیچی آقا. گند زد به همه چی. دختره م عوضی. به ماه نکشید سر سفره عقد بوده ن، تف به این روزگار...

+ اِ اِ اِ، حالا ینی واقعنی شما از عشق نبرده بودی بو؟ 

- ای آقا، من درسته پشمینه پوش اینا بودم، اما خیلی بو برده بودم از عشق. این کتاب شیخ صنعان عطار چاپش تموم شده بود، هی به این جلال گفتیم بده مال خودتو بخونیم ما، نداد نامرد. گویا داشته ن از دست مغولا در می رفته ن، خود عطار یه نسخه به باباش داده بود، امضام کرده بود واسه شون. هیچی دیگه، همون روزایی که اینا عقد کرده ن، کتابه چاپ جدیدش دراومد. آخ آخ آخ، اگه یه ماه زودتر خونده بودما. اصن همین خرقه پشمینه م رو در خونه شون آتیش می زدم، توی همون سیاه زمستون به مولا...

+ دم شما گرم. پس ینی مولانا انقد در حق شما بدی کرد؟ عاقبت چی شد؟ آشتی نکردین؟ دختره چی شد؟

- آقا، ما ازون خونواده هاش نبودیم. دختره دیگه زن مردم بود، مادر بهاالدین. دیگه دورش خط کشیدیم. خط قرمز. با جلال اما حرف نمی زدیم. تا اینکه موضوع شمس پیش اومد. راستش شمس اصن رفیق ما بود. اصن همه ش نقشه ما بود که اینا همو ببینن، می خواستیم شمس بره جلالو اغفال کنه، آخه نامرد کار و بارش گرفته بود، استاد دانشگاه شده بود، ما هیچی به هیچی. خولاصه، گفتیم به شمس بره اون بازیا رو سرش دربیاره که مثلن از کار بی کارش کنیم. اما خب برعکس عمل کرد. البته از کار اینا بیکار شد، اما خب بازم یهو مروف تر شد. خولاصه. مام دیگه بیخیال شدیم. رفیقمون بود دیگه. خوشال شدیم از خوشالیش...

- شعره اما موند پس، شمارو بدنام کرد؟

+ والا ما بعد اینکه آبا از آسیاب افتاد و جلال شمس رو دید، رفتیم یه روز بهش گفتیم آقا، اون شعره رو بی خیال شو، نذار بمونه. آتیش اش بزن، خوبیت نداره تو دنیای رفاقت. سنی گذشته از ما. اونم قبول کردا، اما این شمس نامرد لحظه آخر، بهش گفت که اصن قصه دیدار اینا و اون قضایا نقشه من بوده. هیچی دیگه، جلال قاطی کرد. شعرو که داد زیر چاپ. با شمس ام دعوا کرد. شمس ام قهر کرد رفت. 

+ پس اینجوری شد که شمس قهر کرد؟

- آره دیگه، اما جلال بعدش زودی پشیمون شدا، اصن گفت اسم کتابشو بکنه ن دیوان شمس. بلکه شمس بیاد، اما خب جواب نداد. یادمه جلدا آماده صحافی بود که اینکارو کرد. کلی خرج رو دستش گذاش. اما کرد اینکارو. خولاصه. نیومد شمس. از شما چه پنهون منم ناراحت نشدم. بلخره حالشو گرفتم. آخرشم دق کرد مرد. بیچاره جلال، بیچاره مادر بهاالدین جون...

+ عجب. آقا به هر حال خیلی ممنون از وقتی که به ما دادین

- خواهش می کنم، آقا چایی دوم؟

+ قربان شما، دیره دیگه، مام بریم به شب نخوریم، از غار شما خیلی راهه تا شهر...

- هرجور راحتین. خدا به همراتون. از گوشه برینا. خدافظ.

+ خدانگهدار پشمینه پوش جان.


در این جا مصاحبه گر شاد از یه دستی زده شده رفت چایی شیرین بخورد!
خب، شعر از حافظ بود نه مولانا!!!

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

1377

مولانا: بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود...
خیام: کوجای کاری عمو، یاران موافق همه از دست شدند... 
مولانا:  آب زلال من تویی، بی‌تو به سر نمی‌شود...
خیام: زکی!! پیش آر پیاله را که شب می گذرد عمو بی بی نه...

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

1373

+ خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟
- می خواما، نمیشه اما 
+ اِ ، حیوونی!! چرا؟
- اقبال ام هنوز کف نکرده مع الاسف...

۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

790

گف بمون: اُکی؟
گفتیم بش:‌ کِی؟
گف بمون: امشب
گفتیم بش:‌ امشب گیریم
گف بمون: آخرهفته؟
گفتیم بش: تهِ‌ماه
گف بمون: حله!
گفتیم بش: مرامتو
گف بمون: جایی واسه پیرمردا نیستا
گفتیم بش: جایی که مالید که! پَ یه جا دیگه!
گف بمون: خیالی نیس
گفتیم بش: برو دارمت! راه خونه آدم بدا برق می زنه!
خندید!
خندیدیم!
یه آبم روش...

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

757

+ اگه دوچرخه ات رو دزدین، توام باس مال یکی دیگه رو بدزدی، اینجوری هیشکی بی دوچرخه نمی مونه. سیستم خوبیه!
- خیلی خوبه که! ولی چرا بش میگی دزدی؟ بگو تعویض! مث فوتبال!!! تازه بعدش میشه هی حرف زد راجع به اون مربی نامرئی که تعویض ها رو کنترل می کنه! ناظر کبیر!!!
+ هی! تو همه چیزای ساده رو پیچیده می کنی
- عوضش، چیزای پیچیده رو ساده می کنم!!!
+ اگه اشتباه کنی چی؟
- ریاضی خونا هیچ وقت اشتباه نمی کنن
+ چرا؟
- چون هیچ کاری نمی کنن

۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

748

+ ساکنان حرم ستر عفاف ملکوت؟
- زنگ بالایی است قربان، اشتباه گرفتید
+ ساکنان حرم ستر عفاف ملکوت؟
- بفرمایید، خودم هستم
+ دیشب حین زدن باده مستانه بودا، خاطر خطیرتون هس؟
- یک چیزهای گنگی به یاد داریم
+ آها!! انگاری همچین از خود بی خود شدید که ساک نان ما را هم برداشتید، گرسنه ایم الان
- آخ آخ! میگفتم این ساک شبیه ساک نان ما نبودها!! خوردیم اش که مع الاسف و مربا
+ نوش جان به هر حال
- انشاءالله دفعه بعد
+ دیدار به قیامت
- پس تا قیامت

۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

630

+ جنس؟
- نخاله
+ بله؟
- نخاله برادر، دهخدا می فرمان یعنی: پوست هر دانه ای که آدمی آن را نمی خورد
+ آها، خب سن؟
- خیابان
+ بله؟
- ما را که روی سن تالار وحدت و سنگلج راه نمی دهند. توی خیابان نمایش اجرا می کنیم. برای موش های توی جوب. برای برگ های مرده ی درختان چنار
+ با شما تماس می گیریم
- ما تمام شدیم آقا، ما را از تماس نترسان

۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

591

+ یور صورَت ایز سورت آو بی یو تی فول
- بی من تی فول؟! داشتیم؟!
+ نه نه، با یو تی فول، تی چیه؟! کافی!! بیشتر از کافی، همون فول، اص به خط کوفی. بی نقطه، سرِ خط.
- پَ بی خیال تهِ خط!
+ به به و به به!!!

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

526

- تدارک دیدی؟
+ For Ark of the Noah
ـ نو آه؟! آهِ نو؟! نو نیس، تکراریه...
+ Youn need a Teddy bear for Ark of the Noah
- دوباره بوگو؟
+ تدارک یعنی همین رفیق، اِ تِدی بِر فور آرک آو دِ نوآه
- باشه، هر چی تو بگی. ولی الان که دیره، کشتی راه افتاده
+ پس بریم توی مِه قدم بزنیم، بارونم میاد به زودی
- باشه بریم...

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

475

- چراغی را که ایزد برفروزد، هر آنکس پُف کند ریش اش بسوزد
+ ریش نداش چی؟
- دیگه، آنچه زیر ریش است بسوزد یحتمل
+ پس حکمت بسیارریشی بعضی ازین جاس، چراغ ایزد هی پُف می کنند...
- یحتمل :)

432

- هر کسی از ظن خود...
+ شد یارِ من...