کل نماهای صفحه

‏نمایش پست‌ها با برچسب حاجی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب حاجی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

1546

حاجی تون می خواد ازتون یه تقاضا بکنه
و اون اینکه:
هوا موا که داره سرد میشه
این لباس پشمی آ، کاموایی آ
اینا رو که دارید می پوشید،
یا در میارین
در اون حینی که کله تون هنوز از توش در نیومده
و در اواسط کار هستین،
یه کم به نورا، چراغا، برق برقا
از خلال لباس 
نیگا کنین...
لطفن...
این بود تقاضای ما...

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

1548

حاجی تون الان کشف کرد آشپز که دو تا بشه آش بی نمک نمیشه، بی شک فقط شور میشه! چون دو تا آشپز مبادرت می ورزن به شور و مشورت و خب مشورت که باد هواس، می مونه شور که میریزه توی آش...

1540

حاجی تون یه یارویی رو میشناسه شب رفت تو حیاط چار تا روپایی بزنه، از ترکیب اصلی خط خورد...

1539

حاجی تون یه یارویی رو میشناسه، کتاباشو به منظور ویرایش می بره تو آب جوبای ولیعصر میشوره، با کمک موشا...

1538

حاجی تون باورش برین استواره که شنیدن اون بیت: کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه دام، از زبون آقام خسرو، هزاران برابر بیشتر از شنیدن اش از زبون مرحوم سعدی تاثیر گذاره...

1537

حاجی تون تو عمرش نامه کاغذی راس راسکی ننوشته! اما چن بار با حروف بریده روزنامه نامه گروگان گیری درست کرده! حالا شوما باز بیگین چرا اینجوری شدیم ما...

۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

1465


شوما بی بی ن
همه چی اینطو کارتی شده
تیک نو لو جی کی شده...
حقوق ما رو میدن توی کارت
ما اجاره خونه رو میدیم توی کارت
ما خرید خونه که می کنیم، با چی پول میدیم؟ با کارت
ما حتا پیتزا می خریم با کارت پول می دیم...
دیگه چش مون پول نی می بی نه...
حالا،
حاجی تون می خواد پیش نهاد بده
خوبه ملت اصن فراموش کنن...
چی رو؟
پول رو...
فک کنن همه ش مرامیه...
ما مرامی کار کنیم...
صابخونه مرامی خونه ش رو بده بمون
ساندویچیه مرامی بمون پیتزا بده...
فرق نداره که با الان...
به هر حال که ما چیزی دست یارو نمیدیم
کسی ام چیزی دست ما نمیده...
ینی ما این کارتو بکشیم یا نه
چه فرقی داره...
خداییش میشه آ...
همه ش مرامی بشه...
مردم دون یا آدم باشن میشه...
میشه به مولا...
شایدم نه...

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

1338

اینکه میگن حرف حساب جواب نداره، خب به کنار. حاجی تون می خواد بگه سوال حسابی ام جواب نداره...
حدقل تا زمان طرح سوال...

۱۳۹۱ خرداد ۱۰, چهارشنبه

1295

حاجی تون می خواد بگه بضی چیزا تو کله آدم تو یه اسم خلاصه شدن. مثلن تموم فوتبال رومانی توی کله ما خلاصه شده توی گئورگه هاجی، یا همه فوتبال اروگوئه میشه انزو فرانچسکولی واسه ما...

الان که هاجی و فرانچسکولی تموم شدن، این جور فکر خطری نداره یحتمل. اما اگه وقت بازی شون بود، یه پاس بد می تونست تموم ذهنیت ما رو نسبت به فوتبال یه مملکت عوض کنه...

درسته که میگن نباس تموم تخم مرغا رو تو یه سبد گذاش. اما گاهی چاره ای نیس. اگه همه ش توی یه سبد نباشه، داشتن و نداشتن تخم مرغ فرق نداره، گاهی اوقات...

خولاصه...

1293

حاجی تون همین الان یه کفشی کرد، اطسوره ای... 
و اون اینکه تکثیر نیس، تکسیر هس. یعنی از تک بودن سیر شد، به زیاد شدن روی آورد...
اون یکی لنگه این جفت کفش اطسوره ای میگه: و همین باعث انقراض اش شد...
خولاصه...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

1189

حاجی تون میخواد یه خاطره واسه تون تعریف کنه، ما مدرسه مون روبروی خیابون استاد معین بود، نزدیک طرشت، توی کوچه ای به اسم ناهید. دو ایستگاه بعد میدون آزادی، به سمت انقلاب. مدرسه جزو ناحیه دو آموزش و پرورش بود. اون ور خیابون، سمت استاد معین، یه مدرسه دیگه بود که جزو ناحیه چارده یا خولاصه، یه چی بیشتر از ده آموزش و پرورش بود. بعد زمستون برف میومد، مناطق یک تا پنج رو تعطیل می کردن. مدرسه ما که این ور خیابون بود، تعطیل می شد، اون مدرسه اون ور خیابونی نه. یعنی برف این ور خیابون قابلیت سرخوردن داشت، اون ور خیابون نه. یعنی سرمای این ور خیابون میشد بکُشه آدمو، اون ور خیابون نه، مثلن...

خولاصه! 
نکته ای مد نظرمون نبود البت...
گفتیم مام یه خاطره ای بگیم...
از مرزسازی ها...
اصولن این زندگی ما توش یکی مرز خیلی فلانه، یکی درز...
باس یه فکری، مکری، شکری، چیزی واسه ش کرد...
به مولا...
خولاصه...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

1125

حاجی تون می خواد بگه حیقت اینه که غاز علاوه بر اینکه پرنده س، چرنده هم هس. اما خب، اون بخش چرنده گی اش رو بش زیاد التفاتی نشده، حتا در متون و محاورات از چروندن غاز به عنوان کار بی فایده یاد شده. به نظر میاد، پرنده گی که باشه، کلن چیزای دیگه رو میفرسته به حاشیه...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

1106

حاجی تون یه رفیق داره،
دیروز اومده بود بمون می گف
این شتری که جلوی خونه همه می خوابه
جلوی خونه ما میاد قارقار می کنه!
کلی مسخره ش کردیم و اینا!
دست مست اش انداختیم!
گفتیم شتر آخه قارقار می کنه؟!
امروز رفتیم خونه شون،
دیدیم لاقربتا!!!
شتره واقعنی داره قارقار می کنه...
خولاصه!
خیلی شرمنده شدیم!
گفتیم به رفیقمون: شرمنده گل روتیم!!!
خدا از سر تخصیرات همه مون بگذره...
ایشالای بعدشم گفتیم و 
رفتیم پیش شتره!
گفتیم حاجی!
رفیق مام آدمه! 
هی واستادی قارقار می کنی!
حدقل بخواب، 
اینم راحت میشه ازین بساطا...
خلاص میشه...
اصن مگه تو کلاغی؟!
شتر قارقار می کنه مرد مومن؟!
شتره یه نیگایی بمون کرد و گف:
حاجی! قارقار نیس! 
غارغاره!
پی یه غار می گردیم...
اما همه سرمون داد میزنن...
لنگه کفش ام پرت می کنن...
یکی قوطی تن ماهی پرت کرده بود!
میگن بمون کلاغی مگه!
ولی ما میگیم غین نه قاف...
تُف به این روزگار...
رفتیم یه استکان چایی ریختیم واسه ش!
گفتیم غار می خوای چیکار مشتی؟!
یه قلپ چایی خورد و گف:
هعی...
می خوایم بشه خونه مون...
میگن ما جلوی خونه هر کی خوابیم،
راحت میشه...
خلاص میشه...
ما اما خودمون آواره ایم!
بی خونه ایم!
دوس داشتیم،
یه خونه داشتیم،
جلوش می خوابیدیم
مام راحت می شدیم
خلاص می شدیم...
یه غاری مثلن...
خولاصه...
واسمون درد دل کرد 
مام که خب غار نداشتیم!
اما حدقل به حرفاش که می شد گوش بدیم
که دادیم...
یه نون پنیری دادیم بش و
راهی اش کردیم...
غارغارکنان دور شد...
و ما به این فک می کردیم که
آخه زبون ما چرا باس دو جور غ داشته باشه...

1105

حاجی تون می خواد بگه: نات اونلی اونی که خربزه می خوره، بات اُلسو اونی که خربزه رو با عسل می خوره، پای لرزشم میشینه...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

1002

آقام هامون یه تُکِ پا اومد، واسه حاجی تون یه جوک گفت و رفت! که فلانی نمی دونم شلوارش چی شده بود، بعدش می گفت من الان نمی دونم دارم میام، یا دارم میرم! 

حاجی تون می خواد بگه، اصن توی هر قدمی که بر میدارین از قدم، باس بدونین دارین میاین یا دارین میرین. اگه نمی دونین، شومام جوک میشین! حالا بی بین کی گف تیم...

شدیم که می گیم!! خولاصه! تُف به ذاتمون...

1000

حاجی تون می خواد بپرسه، شوما می دونی فرق بشین و بتمرکز چیه؟! نمی دونین دیگه...
وقتی میگه نمیشه تمرکز کرد، خب لابد نمیشه! هی بش نگین بشین! هی بش نگین قدم بزن! هی گل و گاو و زبون نریزین...

999

حاجی تون می خواد اینایی که میگن: "فکر نون باش که خربزه آبه" رو اول مخاطب قرار بده، بعدش دستشون رو بیگیره، ببره تا علوم سوم دبستان، صفحه بیست و سه. که نوشته: آدم بدون آب سه روز زنده می مونه، بدون نون یه ماه. تازه هوا رو که دیگه نگو. از هوا بدتراش رو که اصن لاقربتا...

حاجی تون می خواد بگه، کلن از فکر نون و آب و خربزه بیاین بیرون. حاجی تون اما رفته تو این فکر، که اینارو به کی میگه؟! واس چی میگه؟ اصن میگه واقعن؟! 
خولاصه! تُف به ذاتمون...

998

حاجی تون با اینایی که نمی تونن شلوارشونو بکشن بالا کاری نداره، خودشون و خدای خودشون!! اما می خواد اینایی که نمی تونن دماغ شون رو بکشن بالا مخطاب قرار بده و بپرسه: شوما وقتی سرما می خوری، یا وقتی توی این فصل بهار، مورد هجوم آقای لرژی قرار می گیری، استراتژی ات چیه؟! چطو جنگو مغلوبه می کنی؟! 

997

حاجی تون می خواد بگه، جولوی هر دوربین مخفی ای، حالا هرچه قدرم تابلو مابلو باشه، همه مون واس دو سوت ام که شده به خودمون گفتیم: نکنه واقعی باشه. حاجی تون می خواد انگوشت ش رو بذاره روی همون دو سوت. و بتون بگه، ایین فکرا نکنین! تخت خواب بهترین جای دنیاس! دیگه نشد کاناپه، بیشتر کوتا نیاین...

خولاصه! 
ما بریم ادامه دین مون رو ادا کنیم
به اشتماع...