چایی مون آماده شد. اما کاغذه سوراخ شد. بسکه روشو مداد کشیدیم. تو استکان چاییمون تابلوی رو دیوار افتاده. عکسشا. پشت و رو اما.
ما همینطو چاییخورون، فک می کنیم نکنه ایراد از استکان چایی ای چیزی باشه. نکنه شکوه و عصمت و فخری اومده باشه ن، ما هِی ببینیم شون هوکش و یرخف و تمصع. ولی هر چی هی نیگا می کنیم، با چش سرمون، با چش دلمون، با چش تهمون، نمبینیم استکانو...
به هر تقدیر، فلن از چایی مون لزت بیبریم. عکس تابلوی پشت و رو هم بدک نیس. خوبه خداییش...
کل نماهای صفحه
نمایش پستها با برچسب شکوه و فخری و عصمت. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب شکوه و فخری و عصمت. نمایش همه پستها
۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه
202
آقا، ما پول نداشتیم، هویج نخوردیم خیلی وقته، قرار بود چشمون ضییف شه، اینجور گفته بوده ن به مون. خالی بسته بوده ن. حافظه مون فنا شد. شما که هویج می خوری هر رو، آبشو می خوری حدقل. شما، همین شما. لطف کن بگو به ما. یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را. بگو قربون دایی. ما یادمون نمیاد. بوگو که چایی دم کردیما...
اشتراک در:
پستها (Atom)