نشسته بودم و ذره ذره سرخ شدن تکهی نرم چسب زخم را تماشا میکردم. خون فواره میزد، شستمش، با دستمال کاغذی فشار دادمش. با دست دیگر و دندان چسب را باز کردم، گوشهش را چسباندم کنار زخم، دستمال را برداشتم و چسب را چسباندم. حالا هی خیستر و سرختر میشود. تمرین دادن خبر بد میکنم، به خودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر