کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

1360

هوشنگمون بمون میگه: قندونو بیار تو نظرت!! میگیم: چرا تو نظر؟! میخوای اصن بیاریم تو عمل! سر طاقچه‌س! در دسترسه!! میگه: نُچ! بیار تو نظرت!! میگیم: آوردیم! میگه ینی چی؟! می‌گیم خب ینی یه کاسه‌ای، ظرفی، چیزی، که توش قنده!!

میگه: حالا شیمی‌دون رو بیار تو نظرت!! میگیم: اینم عملی راه داره‌آ!! اصغر شیشه‌سازو بیاریم؟! میگه: نبینم بپری با این زاخارا پسر! میگیم: شوخی کردیم حاجی! جونم! آوردیم! تو نظرمونه! اصغره نه‌آ! اصن لاوازیه! که ما رو یاد زولبیا میندازه! شیرینه دیگه! به قندم ربط داره!! به مورد قبل!

میگه: پرت نشو پسر! حالا، شیمی‌دون یعنی چی؟! میگیم: خب ینی، اونی که شیمی می‌دونه! بلته! وارده! حال می‌کنه با مندلیف و بنزن! لونه زمبوریا!! میگه: ایول! حالا گوش بیگریر!! میگیم: گرفتیم!

میگه: لب خندون‌ام همینه! یا یه لبه، که توش خنده‌س، روش خنده‌س. یا اگه نیس، حدقل بلده بخنده، حال می‌کنه با خنده، می‌فمی؟! میگیم: خب آره! میگه: خولاصه که، وای به روزی که ازین دو حال خارج بشی! اگه نمی‌خندی، حدقل خندیدن رو فراموش نکن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر