چایی مون آماده شد. اما کاغذه سوراخ شد. بسکه روشو مداد کشیدیم. تو استکان چاییمون تابلوی رو دیوار افتاده. عکسشا. پشت و رو اما.
ما همینطو چاییخورون، فک می کنیم نکنه ایراد از استکان چایی ای چیزی باشه. نکنه شکوه و عصمت و فخری اومده باشه ن، ما هِی ببینیم شون هوکش و یرخف و تمصع. ولی هر چی هی نیگا می کنیم، با چش سرمون، با چش دلمون، با چش تهمون، نمبینیم استکانو...
به هر تقدیر، فلن از چایی مون لزت بیبریم. عکس تابلوی پشت و رو هم بدک نیس. خوبه خداییش...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر