حالا شوما صوبت دلار می کنین
در باب ارز و پولکی جات خارجی نقد مین وی سین...
که زعفرونیش بهتره
یا لیموی عمانی
شایدم پرتقالی...
غافلید اما
چایی نباشه
پولکی هیچی نیس...
هیچی...
خولاصه...
بگذریم...
یکی بود
که ما خیلی تحسین اش می کردیم
یعنی خیلی آ...
اون جور تحسین می کردیم
که گوشت می شد به تن مون
اونجور...
تا اینکه یه روز
رو به آینه
پشت به کتری
به خودمون گفتیم
بسه دیگه!
چقد هی تحسین تحسین
باس بس کنی...
اما خب،
می دونین که
واردین...
در جریانین...
وقتی شروع کنی به تحسین
دیگه نمیشه ولش کرد
مث انگری بردز می مونه
لامصب...
همین طورا بود...
بازم هی می کردیم
تحسین و این صوبتا...
دیگه دیدیم نمیشه...
رومون رو کردیم به کتری
پشت مون به آینه...
توی کتری دید زدیم
خودمون بودیم...
رو درش...
رو تنش...
رو دماغش...
کلن ما بودیم...
همین جور ما بودیم...
لاقربتا...
کم کم دیدیم
توی اون آتیش زیرش هم ما هستیم
توی آب توش هم...
توی اون قل قل اش...
اونجا که یه آن
قبل از جوش اومدن آبه...
توی اون صدا...
توی اونم بودیم...
یه آن برگشتیم
تند و سریع
سریع تر از سایه مون
رو به آینه
ولی دیگه توش نبودیم...
توی آینه آ...
اما
توی تک تک کاشی آ بودیم...
توی همه ش...
در طرح ها و رنگ های مختلف...
خیلی خفن بود...
اصن خفنا...
مخفّن جور طور چیزی...
خولاصه
رفتیم و چایی رو ریختیم...
قلوپ اول رو که زدیم
یاروئه
که تحسین می کردیمش
رفت دور...
قلپ دوم
دورتر...
قلپ سوم...
بازم دورتر...
آخرای چایی مون بود
که دیدیم رسیده حوالی قطب...
قطب شمال اینا...
بش گفتیم:
سلام مون رو برسونا!
به پاندا ماندا آ...
کوآلاآ...
گیپور سفیدا...
گیدورا...
به همه!
نشنید شاید!!
شایدم شنید!!
خولاصه...
مام ته استکانمون رو...
ریختیم تو گلدون مون...
به یاد همه تشنه آ...
چایی نخورده آ...
خولاصه...
در باب ارز و پولکی جات خارجی نقد مین وی سین...
که زعفرونیش بهتره
یا لیموی عمانی
شایدم پرتقالی...
غافلید اما
چایی نباشه
پولکی هیچی نیس...
هیچی...
خولاصه...
بگذریم...
یکی بود
که ما خیلی تحسین اش می کردیم
یعنی خیلی آ...
اون جور تحسین می کردیم
که گوشت می شد به تن مون
اونجور...
تا اینکه یه روز
رو به آینه
پشت به کتری
به خودمون گفتیم
بسه دیگه!
چقد هی تحسین تحسین
باس بس کنی...
اما خب،
می دونین که
واردین...
در جریانین...
وقتی شروع کنی به تحسین
دیگه نمیشه ولش کرد
مث انگری بردز می مونه
لامصب...
همین طورا بود...
بازم هی می کردیم
تحسین و این صوبتا...
دیگه دیدیم نمیشه...
رومون رو کردیم به کتری
پشت مون به آینه...
توی کتری دید زدیم
خودمون بودیم...
رو درش...
رو تنش...
رو دماغش...
کلن ما بودیم...
همین جور ما بودیم...
لاقربتا...
کم کم دیدیم
توی اون آتیش زیرش هم ما هستیم
توی آب توش هم...
توی اون قل قل اش...
اونجا که یه آن
قبل از جوش اومدن آبه...
توی اون صدا...
توی اونم بودیم...
یه آن برگشتیم
تند و سریع
سریع تر از سایه مون
رو به آینه
ولی دیگه توش نبودیم...
توی آینه آ...
اما
توی تک تک کاشی آ بودیم...
توی همه ش...
در طرح ها و رنگ های مختلف...
خیلی خفن بود...
اصن خفنا...
مخفّن جور طور چیزی...
خولاصه
رفتیم و چایی رو ریختیم...
قلوپ اول رو که زدیم
یاروئه
که تحسین می کردیمش
رفت دور...
قلپ دوم
دورتر...
قلپ سوم...
بازم دورتر...
آخرای چایی مون بود
که دیدیم رسیده حوالی قطب...
قطب شمال اینا...
بش گفتیم:
سلام مون رو برسونا!
به پاندا ماندا آ...
کوآلاآ...
گیپور سفیدا...
گیدورا...
به همه!
نشنید شاید!!
شایدم شنید!!
خولاصه...
مام ته استکانمون رو...
ریختیم تو گلدون مون...
به یاد همه تشنه آ...
چایی نخورده آ...
خولاصه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر