هوشنگمون اومد خونه و بمون گفت واسه ش یه استکان چایی بیاریم! آوردیم!! واس خودمونم آوردیم البت! نشسته بودیم پیش اش، هوام بارونی بود. شدید نبود، اما می اومد. هوشنگمون همون طور که به بارونی که می خورد روی شیشه پنجره نیگا می کرد ازمون پرسید: می دونی دریای تتیس چی بوده؟! گفتیم: والا نشنیدیم! ما همین یه دریای خزر شنیدیم و عمان و اینا! سیاه هم خب البت شنیدیم! مرمره! سرخ! شمال!! این صوبتا!!!
گف بمون: دریای تتیس مال زمون قدیمه! اون وقتا که تو دیگه یادت نمیاد!! گفتیم: یعنی کی؟! سال چل و اون ورا؟! گف: یه چیزی توی همون مایه آ!! چن صد میلیون ها سال پیش!! گفتیم: عجب! میگیما! سال چل خیلی قدیمه...
گف: الان خشک شده! ازش به دریای خزر مونده، یه دریاچه آرال. از همه ش، همین قد مونده!! گفتیم: عجب!! گف: می دونی! زمین و ما از یه خاکیم خب! قصه اینو میگه!! زمین ام مث ما، دریاهاشو نمی تونه فراموش کنه، اگه روزی روزگاری دریایی بوده روش، به هر عظمتی، خشکم که بشه، بلخره این زمین یه نیمچه دریاچه ای ازش رو نیگه می داره، یه گوشه ایش. خاطره دریا می مونه باهاش. مام دریاهای توی دلمون، هر چی ام که خشک بشن، یه جایی، یه گوشه ای، یادی می مونه ازشون. می دونی...
گفتیم: ولی دریاچه هام خشک میشن خب! همین دریاچه ارومیه!!! میگن داره نم نمک خشک میشه!! نیگاهی بمون کرد هوشنگمون و لبخند زد و گفت: هر کویری روی زمین هست، جای یه دریا و دریاچه خشک شده س پسر!! کویر که از دریاچه م بدتره که...
هوشنگمون به ما نیگا نمی کرد، نیگاش به شیشه پنجره بود، که بارون داشت می شُست اش. مام داشتیم چایی مون رو می خوردیم. فوت کردن نمی خواست، سرد شده بود.
گف بمون: دریای تتیس مال زمون قدیمه! اون وقتا که تو دیگه یادت نمیاد!! گفتیم: یعنی کی؟! سال چل و اون ورا؟! گف: یه چیزی توی همون مایه آ!! چن صد میلیون ها سال پیش!! گفتیم: عجب! میگیما! سال چل خیلی قدیمه...
گف: الان خشک شده! ازش به دریای خزر مونده، یه دریاچه آرال. از همه ش، همین قد مونده!! گفتیم: عجب!! گف: می دونی! زمین و ما از یه خاکیم خب! قصه اینو میگه!! زمین ام مث ما، دریاهاشو نمی تونه فراموش کنه، اگه روزی روزگاری دریایی بوده روش، به هر عظمتی، خشکم که بشه، بلخره این زمین یه نیمچه دریاچه ای ازش رو نیگه می داره، یه گوشه ایش. خاطره دریا می مونه باهاش. مام دریاهای توی دلمون، هر چی ام که خشک بشن، یه جایی، یه گوشه ای، یادی می مونه ازشون. می دونی...
گفتیم: ولی دریاچه هام خشک میشن خب! همین دریاچه ارومیه!!! میگن داره نم نمک خشک میشه!! نیگاهی بمون کرد هوشنگمون و لبخند زد و گفت: هر کویری روی زمین هست، جای یه دریا و دریاچه خشک شده س پسر!! کویر که از دریاچه م بدتره که...
هوشنگمون به ما نیگا نمی کرد، نیگاش به شیشه پنجره بود، که بارون داشت می شُست اش. مام داشتیم چایی مون رو می خوردیم. فوت کردن نمی خواست، سرد شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر