مث یه خربزه
که آب بش کمتر بدی
شیرین تر میشه...
و خیلی کمتر بدی خشک...
مث خربزه
توی جالیز خوابیده بودیم
و نسیم خنکی عصر تابستونی رو زینت بخشیده بود...
و ما خواب میدیدیم...
خواب می دیدیم آدمیزاد شدیم...
صاحاب یه جالیز پز خربزه...
خربزه های سبز
سفید
زرد
شیرین
کدومزه
بی مزه
همه رقمه...
همین طور خواب می دیدم...
که به عنوان صاب جالیز
داریم پای لرز تک به تک خربزه هامون می شی نیم
فارغ از مزه و رنگ و طرح...
می شینیم...
یکی پس از دیگری
که ناگهان
پای لرز یکی شون
شامل یه نهنگ شد...
نهنگه اومد...
لاقربتا...
اومد و اومد...
از توی دریا
به توی خشکی
و تا توی جالیز
و ما رو
با کل خربزه ها
یه لقمه رفت بالا
یه لقمه آ...
و زودی برگشت توی آب...
از بیم اونکه خفه شه...
بش گفتیم نهگنه!
و صدامون توی اون فضاش غارمانند شکمش
هی تکرار و تقویت شد...
طوری که خودمون خوف کردیم...
خولاصه...
بش گفتیم: نهگنه!!
گف: جونم؟!
گفتیم: ما رو خوردی،
خربزه آ رو خوردی...
با پای لرز این همه خربزه چیکار می کنی؟!
گفت: من نوه موبی دیکم، منو از پای لرز نترسون!
همینو که گفت
دیدیم طوفان شد...
توی شکم اش
کشتی مشتی آ
خربزه آ
همه چی آ
به پرواز در اومدن...
و آب ها موج زدن
کف کردن
نهنگه گفت: شرمنده م! عطسه کردم!
گفتیم: عافیت باشه نوه موبی دیک!
ولی سرما خوردی آ!
این همه خربزه...
دستکم پای لرزش
همین سرماس...
در جریانی؟!
گف: من همیشه خلاف جریانم!
نوه موبی دیکم ناسلامتی...
گفتیم بش: سرت سلامت...
هنوز نخطه های ته سلامت
توی دهن مون بود
که عطسه دومی رو زد
بلند و کشیده...
مث وقتی دفاع مفاع استقلال
میزنه زیر توپ
که دفع الوقت کنه...
خولاصه...
زد زیر ما...
ازون سولاخیه...
رو مخش...
شوت شدیم بیرون...
چن هفته همین طور داشتیم می رفتیم...
می خوابیدیم...
پا می شدیم...
تخمه داشتیم تو جیب مون
می خوردیم...
و دنیا مث باد از بغل مون میگذشت...
مث ون گوگ، روی دور تند...
اف اف زده...
فست فوروارد...
شایدم بکوارد...
کی می دونه...
تا اینکه یهو همه جا تاریک شد...
یا ما چشامون رو بستیم...
یا اون چشاش رو بست...
همچین چیزایی...
وا که کردیم...
یا وا که کرد...
چشا رو....
دیدیم رو تابلو نوشته:
به مریخ خوش آمدید...
به اینجاش که رسیدیم
یوهو از خواب پریدیم
اومدیم بالشتمون رو پشت رو کنیم...
بخوابیم باز...
بریم توی مریخ...
لاقربتا!!!
بالشت مون شده بود خربزه...
خربزه شم می خندید...
علیرغم پای لرزش...
لاقربتا...
که آب بش کمتر بدی
شیرین تر میشه...
و خیلی کمتر بدی خشک...
مث خربزه
توی جالیز خوابیده بودیم
و نسیم خنکی عصر تابستونی رو زینت بخشیده بود...
و ما خواب میدیدیم...
خواب می دیدیم آدمیزاد شدیم...
صاحاب یه جالیز پز خربزه...
خربزه های سبز
سفید
زرد
شیرین
کدومزه
بی مزه
همه رقمه...
همین طور خواب می دیدم...
که به عنوان صاب جالیز
داریم پای لرز تک به تک خربزه هامون می شی نیم
فارغ از مزه و رنگ و طرح...
می شینیم...
یکی پس از دیگری
که ناگهان
پای لرز یکی شون
شامل یه نهنگ شد...
نهنگه اومد...
لاقربتا...
اومد و اومد...
از توی دریا
به توی خشکی
و تا توی جالیز
و ما رو
با کل خربزه ها
یه لقمه رفت بالا
یه لقمه آ...
و زودی برگشت توی آب...
از بیم اونکه خفه شه...
بش گفتیم نهگنه!
و صدامون توی اون فضاش غارمانند شکمش
هی تکرار و تقویت شد...
طوری که خودمون خوف کردیم...
خولاصه...
بش گفتیم: نهگنه!!
گف: جونم؟!
گفتیم: ما رو خوردی،
خربزه آ رو خوردی...
با پای لرز این همه خربزه چیکار می کنی؟!
گفت: من نوه موبی دیکم، منو از پای لرز نترسون!
همینو که گفت
دیدیم طوفان شد...
توی شکم اش
کشتی مشتی آ
خربزه آ
همه چی آ
به پرواز در اومدن...
و آب ها موج زدن
کف کردن
نهنگه گفت: شرمنده م! عطسه کردم!
گفتیم: عافیت باشه نوه موبی دیک!
ولی سرما خوردی آ!
این همه خربزه...
دستکم پای لرزش
همین سرماس...
در جریانی؟!
گف: من همیشه خلاف جریانم!
نوه موبی دیکم ناسلامتی...
گفتیم بش: سرت سلامت...
هنوز نخطه های ته سلامت
توی دهن مون بود
که عطسه دومی رو زد
بلند و کشیده...
مث وقتی دفاع مفاع استقلال
میزنه زیر توپ
که دفع الوقت کنه...
خولاصه...
زد زیر ما...
ازون سولاخیه...
رو مخش...
شوت شدیم بیرون...
چن هفته همین طور داشتیم می رفتیم...
می خوابیدیم...
پا می شدیم...
تخمه داشتیم تو جیب مون
می خوردیم...
و دنیا مث باد از بغل مون میگذشت...
مث ون گوگ، روی دور تند...
اف اف زده...
فست فوروارد...
شایدم بکوارد...
کی می دونه...
تا اینکه یهو همه جا تاریک شد...
یا ما چشامون رو بستیم...
یا اون چشاش رو بست...
همچین چیزایی...
وا که کردیم...
یا وا که کرد...
چشا رو....
دیدیم رو تابلو نوشته:
به مریخ خوش آمدید...
به اینجاش که رسیدیم
یوهو از خواب پریدیم
اومدیم بالشتمون رو پشت رو کنیم...
بخوابیم باز...
بریم توی مریخ...
لاقربتا!!!
بالشت مون شده بود خربزه...
خربزه شم می خندید...
علیرغم پای لرزش...
لاقربتا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر