کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

1496

یکی روبهی دیدی بی دست و پای
فرو رفت در لطف و صنع خدای
آخه شنیده بود اونجا همه چی پیدا میشه
فرو رفت توش،
که دست و پایی جور کنه،
حدالمقدور...
ولی خب
اون تو فقط همون لطف و صنع خدای بود
هیچی دیگه نبود!
اونام که فایده نداشت
دست و پا نمی شد...
اما خب،
حالا با چه رویی بر می گشت پیش روبه بی و دست و پای
نمی شد که...
پس همون جا موند
توی لطف و صنع خدای...
ازون به بعد
خبری نداریم ما
از یکی...
میگن،
هر کی فرو می ره
توی لطف و صنع خدای
دیگه خبرش باز نیامدطور میشه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر