کل نماهای صفحه

۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

1231

ایستگاه اگر ایستگاه خالی باشد متروکه می‌شود. خالی نه یعنی تهی، یعنی محل ایستادن و فقط ایستادن باشد ایستگاه، نه حرکتِ دوباره. ایستگاه متروکه مرداب است. آنجا که بهش وارد می‌شوند و ازش خارج نه. ایستگاه متروکه دیده‌اید؟ توش یک قطار که هیچ، یک واگن هم نیست. این یعنی قطارها خارج شده‌اند ازش و خاطره‌شان نه. توی ذهن مردابی ایستگاه متروکه هنوز هزار هزار قطار ایستاده‌اند منتظر مسافران، اما ذهن هرچقدر مشوش و پُرپَشه، آنقدر می‌فهمد که هزار هزار قطارِ منتظرش مسافری ندارند و مقصدی ندارند و در جا کار می‌کنند فقط که هوای ایستگاه را بیالایند. همین است که ایستگاه‌های فرسوده همه پیرمردهایی با سبیل‌های حنایی‌ و صورت‌های چند روزه نتراشیده‌اند که هر نفسی‌شان که فرو می‌رود سرآغاز سرفه‌ایست و چون بر می‌آید سرفه‌ای دیگر می‌سُراید. خس خس سینه‌ی ایستگاه‌های متروکه را در هوهو چی‌چیِ گیر کرده توی سینه‌ی ریل‌های‌شان باید جست و من چه بی‌رویا بودم که پای پیاده زدم به دل ریل‌های منتهی به ایستگاهی متروکه.

ریل که به انتها رسید و صدای قدم‌هام زیر آخرین قدم پاسار شد، تازه خس‌خس ریل‌ها رسید به گوشم. چشم‌هام را باز کردم و شدم خیال قطاری که تا ابد ایستاده بود و هر نفسش خس‌خسی‌ می‌شد توی سینه‌ی ایستگاه متروکه.

عطر را اما حکایت دیگر است. کلید نامرئی درِ نامرئی‌ترِ ایستگاهی متروکه‌ که سال‌های سال زندان خودساخته‌ت بوده به ناگاه باز می‌شود به کرشمه‌ی نسیم عطری و این آغاز سرگردانی‌ست. عطر را باد می‌آورد و باد پیمان‌ناشناس‌ترینِ اهالی جهان است و هم‌مرامَش. که جهانش گفته‌اند، یعنی می‌جهد دائم و یک آن نمی‌ماند بر مداری که می‌چرخیده بَرِش و باد نیز آنی نمی‌ماند از حرکت که اگر ماند باد نیست دیگر. دست به دامن باد گرفتن را در لغت‌نامه‌ی جهان مترادف نوشته‌اند با سرگردانی و سرگشته‌ی عطر را سرنوشتی جز سرگردانی نخواهد بود لاجرم. شهریاری را ماننده‌ می‌شود که پایتختش زین اسبش است و اسبش یال در بال خیال و دست در دامن باد می‌تازد وادی به وادی و کوه به کوه و صحرا به صحرا و هر شب قصه‌ای نو ساز می‌کند، در جرینگ جرینگ دایره‌ی زنی کولی که گوشواره‌هاش طلسم خواب راحت شبانه‌اند در شب‌زنده‌داری جاوید. ازین‌جاست که قصه‌ها زاده می‌شوند. قاف از مامن سیمرغ و صاد از صبر شب و هاء از هوشِ چشمان شهرزاد جمع که بشوند، قافله‌ی قصه مهیای حرکت است.

۲ نظر:

  1. جاده و قصه مهیاست بیا تا برویم..

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بله، اگر رفتی بُردی، اگر ماندی مُردی رو که گفته، همین جا بوده

      حذف