هر روز به دیوار کنار تخت یک تابلو اضافه میکنم. پیشتر دو تا بود روی آن دیوار، هر دو با آینهای وسطشان. جدیدها هیچکدام آینه ندارند. تمام بار سقف انگار روی دوش همین یکیست و سه تای دیگر فقط روزها آفتاب میگیرند و شبها سوت میزنند. این یکی اما یک کلمه حرف نمیزند. لبخند هم نمیزند. مثل سیمان خشک شدهی رنگ خورده نگاه میکند فقط. هر تابلوی نو یک میخ میخواهد، حداقل. به میخها هم واکنش نشانی نشان نمیدهد. آینهای شده برای خودش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر