کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

971

حاجی تون یه روز داش توی خیابون راه می رف، یوهو خسته شد. گرف نشست لب جوب! همون طور که جریان سیال قوطی کوکاکولا رو توی آب می نگریست و گوش سپرده به تلق تولوق هاش، افق های تازه ای رو بهش گشوده شد. فمید آدم وقتی خسته میشه باس یه کم بی شی نه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر