کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

158

جهان اش می خوانند، بس که می جهد هی، یک دم به یک حال نمی ماند لعنتی، نه خوشی اش می پاید نه غم اش. دوست تر می دارم بر بلندای صخره ای در فراسو، ساکن، به نظاره اش بگیرم...
نابخردان، در این میانه ام از چه افکنده اید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر