مثل این گیاهچه ی روی تاقچه ام. توی شب. خودش اینجا، ثابت نشسته، بی که هیچ لبخندی، بی که هیچ ریشه ای، بی که هیچ اشکی...
سایه اش اما، با نور هر ماشینی که از خیابان رد می شود، تغییر می کند روی دیوار پشت سر. گاهی بلند است، گاهی کوتاه. گاه قطور و گه نازک...
خودش اما. ساکن نشسته. بی که هیچ لبخندی، بی که هیچ ریشه ای، بی که هیچ اشکی...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر