آدمی را می بینی، سِچارمش آب است. مثل آب که می شود شکل ظرفش، زود شکل دقیقه هاش می شود. مثل آب که عکس آسمان بیفتد توش آبی است و عکس ماه بیفتد ماهتابی، عکس چیزهایی که می بیند می افتد توش...
از صبح خال و خاله بازی و حرف بازی می کردیم، یک کلام پتی بوید دیدیم و یاد میوز افتادیم و فلان. اصلن حس اش، حالش، مالش، منالش، همه رفت...
از من می شنوید، روی آن یِچارم ناآب تان تکیه کنید. آب الک کردن علافی اگر باشد، روی آب تکیه کردن غرق شده گی است، رفقا...
به هر تقدیر...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر