حیقت اش هوشنگ زیر دوشه. مام حوله به دست پشت در نشستیم. درین خلال، با هم در مورد پلان بی پروردگار صوبت می کنیم. که فلمثل، اگه این کائنات رو خلق نمی کرد، چی تو کله ش بود. هوشنگ میگه آدما رو خلق نمی کرد. ولی تموم کره مُره ها رو می ساخت. بعد باهاشون شوت کات دار می زد. مثلنی مریخ رو یه جور کات دار می زد به اورانوس که به هیچی اون مابین نخوره، بعد این دو تریلیون سال طول میکشید...
ما حوله به دست، میگیم هوشنگی، می خوایم واسه اولین بار یه کاری بکنیم. میگه: بکن حاجی!! میگیم می خوایم بات ابراز مخالفت کنیم!!! میگه: بکن حاجی!!! گفتیم بش، حاجی ما نظرمون برین استواره که ما خودمون پلان بی پرودگار بودیم متسفانه...
هوشنگمون میاد بیرون از زیر دوش. با یه لبخند معناگرانه ای پاشیده رو صورت، میگه بمون: این دفه رفتی زیر دوش، بوگو حوله بیاریم واسه ت. حولهِ گرم و نرم. سوت خوشگله مون رو هم می زنیم واسه ت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر