آقام تام سایر، اون روزی که عمه پالی اش زد دندون جلوشو کشید، خیلی غمگین شده بود. دیگه نمی تونست به اون صورت حرفه ای - که شایسته ی نام و جایگاهش بود - ازون فاصله بین دو تا دندون وسطِ دریفِ بالا، تُف بندازه...
یهو یادش افتادیم، دلمون گرفت اصن...
تف به ذاتمون...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر