کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

882

هوشنگمون صدامون کرده توی زیرزمین تاریک! کورمال کورمال پیداش کردیم! بمون میگه بیشین روی صندلی میخوام واست نمایش اجرا کنیم! میگیم دمت گرم هوشنگی! می شی نم!!!

هوشنگ یوهو چراغو روشن کرد، همه جا روشن شد!!! باز خاموش کرد، همه جا تاریک شد!!! گف بمون: قشنگ بود؟! تموم شد نمایش...

میگیم بش! هوشنگی!!! سرکاریه؟! چی بود؟! ما نفمیدیم که. یه نگاه ساموئل بکتواری می کنه بمون و  با یه شوق و ذوقی میگه: حاجی معرکه نیس؟! همین که چراغو روشن می کنی تاریکی میره. خاموش می کنی تاریکی میاد...

بعد هی چراغو روشن می کنه، هی خاموش می کنه، هی ذوق می کنه! لاقربتا!! تا نسوزونه لامپو ول کن نیس!!! ما بریم یه لامپ بخریم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر