کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

405

توی بهار زمین و زمان نو میشه، برگا سبز میشن. شکوفه ها در میان. اما این اصن تکرار نیس، این ادامه س. این برگا که برگای پارسالی نیستن. این شکوفه ها که شکوفه های سال قبل نیستن. اونا مرده ن. خاک شده ن. تموم شده ن. اینا همه نو هستن. همه چی همین طوره. روزانه آدمای نو، حیوونای نو، حتا ساختمونای نو، درختای نو، گیاهای نو، همه چیزای نو به وجود میان. اما این معنیش اینه که یه تعدادی هم از بین میرن...

طبیعت و کیهان هم دل داره. از هر مرگ ناراحت میشه. شکسته میشه. درسته جای مرده ها، چیزای نو میاره، اما با هر مرگ دلش میشکنه. پس نپرسین که چرا هر بهار ازون یکی غمگین تر میشه. این ناچاره، هر بهار نو یعنی مرده های بیشتر. خاطرات بیشتر، یعنی قلب شکسته تر برای طبیعت، برای کائنات، که عمرش میلیاردها ساله...

و اون روزی که دیگه طاقت طبیعت تاق بشه. کاسه صبر کائنات لبریز بشه، دلش بلرزه و اشکش دربیاد. آسمون آبیش تیره و تار بشه، ستاره هایِ چراغِ آسمون اش همه پراکنده شن. اون روز رو اسمش رو گذاشتن روز قیامت...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر