کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

1227

ساحل عافیت ام حوصله اش سر رفته. 
سیراب از سراسر سراب ها و نرسیدن ها، 
سوت می زند در سایه سدر کهنسالی 
که گسترده سرای سایه اش را 
زین سو تا آن سوی سرابسرای بی سوسن و سنبل که بهار نمی شود
باغ بی برگی سرسری گرفته زمستان را 
سرش سامان بهار را چشم انتظار نشسته...
اما چه فایده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر