کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

1256

می گویند شعله آبی بهترین شعله هاست. 

سردم است. نزدیک تر می شوم به آتش. پنج انگشت ام را کشیده نگه می دارم روبروش. مثل وقتی که پیانیست می خواهد شروع کند به نواختن. پنج انگشت کشیده ام را نزدیک تر می کنم به شعله های زرد. گرم تر می شوم. حس می کنم آتش گرمم می کند، اما نمی سوزاند. دست هام را نزدیک تر می کنم. انگشت هام می خورد به شعله ها، گرم تر می شوند، اما نمی سوزند. یک چیزی فرای اراده ام شروع می کند به نواختن کلاویه های نامرئی. آتشِ زرد کم کم آبی می شود. تمام آبی می شوند شعله ها. باران می گیرد. آتش خاموش می شود. انگشتان ام تمام سوخته اند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر