کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

1277

غذیه اثر پپرونی


از شما چه پنهون،
ما الان،
یاد اون شبی افتادیم که پروین خانوم اعتصامی،
وقتی هنوز سی سال هم نداش، 
اومد خونه،
کفش اشو درآورد،
آبی به سر و روش زد،
با همون لباس بیرون اش،
نشست روی کاناپه...
با خودکار تبلیغاتیه موکت ظریف مصور،
روی در جعبه پیتزای پپرونی نصفه خورده ای نوشت:
این که خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخن اش شیرین است
بعدم یه گاز زد به یه برش ازون پیتزاها...
لباساشو در آورد،
مسواک زد،
بعدم خوابید...
چن سال... 
بعد بیدار شد،
جعبه پیتزا رو زد زیر بغل اش،
رفت انتهای خیابون مشروطه...
تا رسید به ترمینال،
یه بیلیط گرفت به مقصد قم...
توی اتوبوس،
ابیاتی رو به ادامه ابیات فوق علاوه کرد،
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست، دلی غمگین است
بعد، 
در حالی که وارد حرم میشد،
نشست لب حوض و نوشت:
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که درین محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است
بعدم باقی پیتزا ها رو ریخت واس کبوترا،
جعبه پیتزا رو به انضمام شعر داد به یکی از خادمای حرم.
بعدم هیچی دیگه.



{غارغاربیساهاب}

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر