روی صندلی کنار تخت نشته است. روی همان صندلی که کنار همه تخت هایی که کسی پیش تر روش خوابیده بود، هست. و فرورفتگی ها و چروک های روی تخت را نگاه می کند.
نیم ساعت نیست که از خواب بیدار شده و رفته است. چروک های روی تخت و فرورفتگی ها، طرح کلی اندامش را نشان می دهند. و گرمای اندکی که هنوز مانده بود و نفس های آخرش را می کشید.
از روی صندلی بلند شد. چقدر گذشت که از روی صندلی بلند شد؟ نگاه کرد به صندلی. آن جایی که نشسته بود، اثری نبود. نه چروک، نه فرورفتگی. هیچی نبود جز گرمایی که می رفت نباشد. ابروهاش را بالا انداخت: تخت با صندلی فرق دارد...
نیم ساعت نیست که از خواب بیدار شده و رفته است. چروک های روی تخت و فرورفتگی ها، طرح کلی اندامش را نشان می دهند. و گرمای اندکی که هنوز مانده بود و نفس های آخرش را می کشید.
از روی صندلی بلند شد. چقدر گذشت که از روی صندلی بلند شد؟ نگاه کرد به صندلی. آن جایی که نشسته بود، اثری نبود. نه چروک، نه فرورفتگی. هیچی نبود جز گرمایی که می رفت نباشد. ابروهاش را بالا انداخت: تخت با صندلی فرق دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر