کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

1048

با هوشنگمون نشسته بودیم. اون ردیف آخر. ردیف ارزونه. ملت خودشونو داشتن فلان می دادن. جیغ و ویغ. میغی از دود فضا رو فرا گرفته. ناگهان آقا کرت کوبین وارد صحنه شد. فلان داده گی مردم به اوجش رسید. آقا کرت کوبین یه نیگا به جمعیت کرد و گفت: 

می دونستین دیوید بویی ژاپنی بوده؟! به همین خاطر، می خوام دنیام رو بفروشم بتون. مفت! به قیمت سه دقه سکوت! 

سکوت محضی جمعیت رو فرا گرفت، ناگهان سارهای روی تیر چراغ برگ هم ساکت شدن. ماهی ها از آب آب کردن دست کشیدن. توی دیقه دوم سکوت، هوشنگمون گفت: گیتارت چی؟

کرت کوبین گفت: گیتارمون دیگه صدا نداره. جای دیقه سوم سکوت، گیتارمون مال تو....
بعدم خرامون خرامون. از صحنه خارج شد...

اینا همه توی یه لحظه اومد توی یادمون. وقتی داشتیم واسه عیدی، گیتارو گردگیری می کردیما. همون موقه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر