کل نماهای صفحه

۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه

1536

مثل هدفون که وقتی توی گوش باشد با همه بلند حرف می‌زنی و متوجهِ فریاد زدنت نیستی، دنیای عمل هم ورطه‌ی ابتذال است، بی‌آنکه عملگر خود متوجه باشد. مثل این است که آدمِ عاشق نمی‌تواند داستان عاشقانه‌ی درست حسابی بنویسد، یا شعر عاشقانه‌ی خوب بگوید، هر چه روی کاغذ بیاورد رقت آور می‌شود، مبتذل است. کسی که خوب توصیف می‏کند از بالا نگاه می‎کند. آنکه توی ماجراست اشراف ندارد به همه چیز برای توصیفِ دقیق، تحت تاثیر است. گفتم، دنیای عمل ورطه‎ی ابتذال است. خردمند کسی‎ست که کاری نمی‏کند و نظری نمی‎دهد، و فقط نگاه می‎کند و نگاه می‏کند، مرد حکم‏ها کلیِ ازلی ابدی‎ست. او خردمند است، هرچند مسئول نیست. خرد و مسئولیت با هم تضاد دارند. آدم برای پذیرفتن مسئولیت باید خرد را بگذارد زیر پا. همین است که می‎گویند عشق آن طرف عقل است، چون تنها یک مسئولیت اصیل وجود دارد، و آن هم عشق است.

خرد لذتی ندارد، زجری هم ندارد. خرد مثل جریان زمان است، مثل رودخانه‎ی آرام توی دلتا. تغییر نمی‏کند، می‏نگرد و می‏گذرد. سیراب حتا نمی‏کند، گرچه سیراب می‏شوند رُستنی‎های توی مسیرش، اما قصد سیراب کردن ندارد. همیشه می‏رود، همیشه هست، مثل رود. بی تغییر، بی شتاب، بی بالا و پایین. در آن سو اما، رودخانه‎ی موسمی عشق است. یکهو طغیان می‏کند، زمین‎ها را زیر آب می‏برد، و خب بارور هم می‎کند. دوباره خشک می‏شود. زمستان یک طور است، پاییز شکلی دیگر دارد. پیش‎بینی پذیر نیست، مگر برای خردمند. که هزاران سال الگوی طغیان و خشکسالی را نگریسته. برای خردمند آدم‏ها بسیار شبیه هم‏اند.

خرد نتیجه‏ی بدیهی زمان خواهد بود، عمرِ محدودِ آدم است که خردمند را خارق‎العاده می‏سازد. خردمند کار نهصد سال را توی نود سال به انجام رسانده. آدم‏ها اگر جای نود سال نهصد سال زندگی می‏کردند، عشقی روی زمین باقی نمی‎ماند، نود سال اما، ایده آل است برای عموم. نود سه تا سی سال است. هر سی سال، یک چیز اساسی تغییر می‏کند. نه که دگرگون شود، فرم می‏گیرد، نرم می‏شود، هموار می‏شود. صیقل می‏خورد. صد و بیست را اگر خانه‏ی پر بگیرد، آنگاه، چهل مهم خواهد شد جای سی. صد و بیست اما، دور از دست ساکنان جهانست. جهانی که توش، دنیای عمل لاجرم، ورطه‏ی ابتذال خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر