کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

1490

بهرام گور که با هزار و یکی مشکل و نبرد با خاقان چین و جنگ با بهرام چوبینه و گرفتن تاج از بین دو تا شیر و غیره و باقی بالاخره شاه ایران شد، یه روز با خودش گفت وقت زن گرفتنمه! بعد دید خب، شاه مملکت رو کی برای زنی زیبنده‌س؟! در آخر به این نتیجه رسید که یکی کمه، باس هفت تا زن بگیره، از هفت اقلیم دنیا: اولی از نژاد کیان، دومی دختر خاقان چین، سومی دختر قیصر روم. بعدی دختر شاه مغرب. یکی هم از هندوستان. دیگری از خوارزم و آخری از سقلاب که بلادی بود نزدیک روم.

تا زن‌هاش برسن، شاه دستور داد یه کاخی براش بسازن با هفت تا گنبد، که بشه محل زندگی هفت تا زنش که از هفت گوشه‌ی دنیا اومده بودن. گنبدها هر کدوم به یک رنگ بودن، به نشانه‌ی یکی از روزهای هفته: گنبد اول سیاه بود و برای شنبه که ستاره‌ش کیوان بود. گنبد دوم زرد بود، برای خورشید که ستاره‌ی یک‌شنبه بود. سبز رنگ گنبد سوم بود که ماه ستاره‌ش بود و مربوط بود به دوشنبه. سرخ اما رنگ گنبد چهارم و مال سه‌شنبه بود که مریخ ستاره‌ش بود. رنگ گنبد پنجم که مال چهارشنبه بود هم فیروزه‌ای، ستاره‌ی اون روز تیر بود. روز پنجشنبه ستاره‌ش مشتری بود و رنگ گنبدش قهوه‌ای. بالاخره سپید رنگ گنبد آخری و مال روز جمعه بود که ستاره‌ش ناهید بود.

بهرام هر یکی از همسران‌ش رو توی یکی ازین گنبدها مسکن داده بود و هر روز از روزهای هفته رو با یکی ازونا می‌گذروند. معمولا هر کدوم از زنا یه قصه هم واسه بهرام می‌گفتن که یحتمل شب خوابش ببره. مملکت رو هم سوشیانتی کسی اداره می‌کرد بنا به شواهد و قرائن. فلواقع این دخترا گروگان بودن که باباهاشون حمله‌ای چیزی نکنن. هفت پیکر هفت تا قصه‌س که اینا توی یه هفته، برای بهرام گفته‌ن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر