هوشنگمون میگه، گاهی وقتا که لبه صخره جلوی غارش بیرون دنیا نشسته و پایین رو نگاه می کنه، حس می کنه تموم مشکلات دنیا با یه روبوسی قابل حله، اما مردم زمین همون رو از هم دریغ می کنن...
هوشنگمون اون موقعا میگه: چقد احمقانه!!! بعد پاهاشو لبه صخره تکون میده و سوت می زنه...
هوشنگمون اون موقعا میگه: چقد احمقانه!!! بعد پاهاشو لبه صخره تکون میده و سوت می زنه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر