حرف که می زند انگار دو دست استکان را ریخته ای توی یک جعبه فلزی، درش را چفت و قفل کرده ای و هی تکان می دهی و تکان می دهی. اولاش صداش زیاد است، گوشخراش و مشتقات آن. کم کمک که استکان ها خوردتر و خاکشیرتر می شوند، صداش می رود رو به ارتحال. آخرش هم که استکان ها به هیبت خاک گل کوزه گران در آمدند، کلا صدایی ازش نمی شنوی. انگار نیست، هرگز نبوده است. چونان که شعله مُرده ی شمع. خودم را عرض می کنم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر