توی تمام کافه های شهر یکی یک لیوان آب خورده بود. پولش را هم داده بود. پول آب توی شیر را. می گفتند این پول آب نیست. پول فضایی است که اشغال می کنی.
هر لیوان آب را که می خورد، توی هر جرعه به جرعه اش، به کافه بزرگتر فکر می کرد. به فضایی که اشغال می کند. به قیمتی که می پردازد...
هر لیوان آب را که می خورد، توی هر جرعه به جرعه اش، به کافه بزرگتر فکر می کرد. به فضایی که اشغال می کند. به قیمتی که می پردازد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر