کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

1464

بعد از حرف های نفر هفتم، سکوت قبرستون مانندی تموم سالن رو پر کرده بود، تا اینکه یک بلند شد و گفت: همه این حرفا درست، اما ازتون می خوام دوباره حرفای مامور بی ال دبیلیو/533/سی رو به خاطر بیارین! این دخترک مومو یه قدرتی عجیبی داره که نیمشه بهش دروغ گفت! اگه بخوایم باهاش روبرو شیم و دروغ بگیم، سرنوشت همه مون مث همون مامور فلک زده خواهد بود...

نفر هفتم رو کرد به ماموری که صحبت می کرد و گفت: کی گفته که باید بهش دروغ بگیم؟! ما کاملا صداقانه تموم نقشه هامون رو بهش توضحی میدیم! نفر هشتم گفت: هه! ولی درین صورت که اون هرگز با ما همکاری نمی کنه...

نفر نهمی ادامه داد: انقدر مطمئن نباش دوست من! ما می تونیم بهش یه پیشنهاد وسوسه کننده ارائه بدیم! مثلن: بهش بگیم اگه باهامون همکاری کنه، هر چقدر وقت بخواد بهش میدیم!

نفر هشتم گفت: آره! و بعدش بزنیم زیر قولمون حتمن!!! نفر نهم گف: نه!! چرا بزنیم زیرش؟! مگه یه بچه چقد می تونه زمان مصرف کنه؟! زمانی که به اون میدیم رو مقایسه کن با چیزی که به دست میاریم! کل زکام کل آدمای دنیا! اصن قابل مقایسه نیست! سود خالصه!!!

یهو نفر شیشم گفت: نه نه! به نظرم این نقشه کار نمی کنه! چرا؟! چون این بچه همیشه تموم زمانی که لازم داره رو داشته! هرگز واسه کاری دیرش نشده! همیشه و همیشه به قدر کافی زمان داشته! همچین چیزهایی هرگز وسوسه ش نمی کنه...

یکی از روسا بلند شد و گفت: آقایان!! آقایان!! مساله اصلی رو فراموش نکنید! این بچه الان از دسترس ما خارجه! و ما نمی دونیم کجاس! مشکل اصلی فعلن اینه...

نفر دهمی بلند شد و رو به میز روسا گفت: اجازه دارم چن کلمه صحبت کنم؟ یکی از روسا گفت: بفرمایید!! مرد با حرکت سرش تشکری کرد و گفت: دوستان! این دختر، مومو، بیشتر از هر چیزی توی دنیا، علاقمند به دوستان اش هست. فرض کنید اون با تموم تجهیزات و سلاح هاش برگرده، چی میشه اگه خودش رو تنها ببینه! اگه دوستاش دور و برش نباشن؟! من روی هزار سال شرط می بندم! به ماه نمی کشه که مستأصل میشه و مفلوک! و خودش میاد پیش ما! و التماس می کنه که دوستاش رو بهش برگردونیم! و هر چیزی هم ازش بخوایم برامون انجام میده! من مطمئنم!

مامور دهمی کمی صبر کرد تا حرفاش بیشتر اثر کنه! بعد با لبخندی ادامه داد: جناب رییس صحیح فرمودن! دخترک از دسترس ما خارجه و کاریش نمیشه کرد اما...

مرد خاکستری یه پوشه از توی کیف اش در آورد و گفت: من اینجا یه لیست از تموم رفقای اون دارم: بپو سوپور محله! و گایدو گاید دو نفر از نزدیک ترین شون هستن! همین طور یه لیست دارم از تموم بچه هایی که مرتب به دیدن اش میرن! آقایان! تموم این افراد در اختیار ما هستن! تموم کاری که باید کرد، اینه که اینها رو پراکنده کنیم و دست مومو رو، هر موقع که برگشت، از اونها کوتاه کنیم. و با توجه به توانایی های شما و درایت روسا، این کار ساده ای به نظر میاد...

همه ساکت بودن که یهو روسا شروع کردن به تشویق! و بقیه هم به تقلید ازونا نفر دهم رو تشویق کردن! به نظر می اومد راه حل پیدا شده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر