کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

1547

یه بار همین رفیق مون که جادوگر ناجنس عقده دار بود، می خواست ما رو تبدیل به سوسک کنه، هر چی ورد و اینا زد عمل نکرد! آخرش گف: حاجی! تو خودت سوسکی به نظر! همینه که نمیشه سوسک ات کرد!!! مث آلومینیوم که زنگاشو زده و دیگه زنگ نمی زنه!!! حتا در هم نمی زنه!!! خولاصه که گول این ظاهرت رو نخور...

ولی ما خوردیم...
یه آبم روش...
آبم که می دونین
باعث زنگ زدن میشه...
هی زنگ زدیم
هی زنگ زدیم
هیشکی ام درو وا نکرد...
شایدم وقت درو نبود هنوز...
شایدم داس هاشون کُند بود...
و هزاران شاید دیگر ازین دست
که هیج یک آب و نان و گیاه نخواهند شد...
مر بنده را...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر