کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

1415

اما اون پرنس کی بود؟ اسمش بود گیرولامو. شاه سرزمین فیوچریا. اسم سرزمین اش فیوچریا بود چون زمان اونجا هرگز الان یا دیروز نبود، همه ش یه روز جلوتر توی آینده بود...

یه روز پرنس گیرولامو تصمیم گرفت که ازدواج کنه، پس از تموم زنای فیوچریا که تمایل داشتن باش عروسی کنن دعوت کرد بیان به قصرش. طبعن همه زنها اومدن. آرزوی هر کسی بود بشه ملکه ی فیوچریا. هر کسی سعی کرده بود خودشو به خوشگل ترین شکل ممکن در بیاره. در اون بین یه پری شیطان صفت زشت هم بود که نفس اش سرد و خونش سبز بود. البته واسه اون روز خاص قیافه ش رو کاملن عوض کرده بود، طوری که هیشکی نمی تونست تشخیص بده که این حتا ممکنه یه پری شیطانصفت باشه. با وردی که خونده بود، چشمای پرنس گیرولامو به روی تموم زنای دیگه بسته شد و فقط همین رو دید و بلافاصله ازش تقاضای ازدواج کرد...

پری شیطانصفت گفت: قبول کردن تقاضای پرنس باعث افتخار منه، اما من فقط یک شرط دارم برای قبول کردن این تقاضا. پرنس که گرفتار جادوی سیاه پری شده بود، گف: هر چی باشه. پری گف: شرطم اینه که پرنس تا یه سال نگاه به آسمون نکنه. پرنس هم بلافاصله قبول کرد...

این اتفاقات همزنان با وقتی بود که پرنسس مومو توی آینه جادوییش نگاه کرد، به این امید که پرنس گیرولامو عکس اش رو توی آینه، که اونجا توی فیوچریا بش می گفتن ماه، ببینه. اما خب، با این ترفند پری شیطانصفت، پرنس هیچ به آسمون نگاه نمی کرد. پرنسس مومو اما کارش شده بود توی آینه ش نگاه کردن و اشک ریختن. یک بار که گیرولامو و پری شیطانصفت بالای پشت بوم قصر بودن، حتا یه قطره از اشکای مومو از چشم عکسش توی آینه چکید پایین...

پری شیطانصفت گف: انگار بارون میاد!!! پرنس گیرولامو ناخودآگاه نگاه کرد به آسمون و گف: نه! ابری نیس که توی آسمون! همین لحظه بود که چشمش افتاد به عکس مومو توی ماه. پری شیطانصفت یهو قیافه ش به همون شکل اولیه در اومد و جیغ ویغ کنون گف: تو زدی زیر قولت پرنس!!! و حالاس که گرفتار عذاب من بشی!!! پرنس اما همه حواسش به عکس توی ماه بود که پری شیطانصفت دست زد به سینه پرنس و یه گره انداخت توی قلبش که باعث شد همه چیزها از خاطر پرنس بره!! حتا اینکه اون شاه مملکتی بوده به اسم فیوچرا...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر