کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

1446

قطعه رگبار بهاری است، چشم بر هم بزنی رفته است. خیس شده ای و تنها همین! مثنوی قصه می گوید، خوابت می کند نم نم. غزل اما، یک بیت است با حجمی زائد از کلمات اطرافش. قصیده را باید اگر شد نقد کنی، بی محل اگر بود، مایه افتخار خواهد شد، مثل دماوند... 

برای آنکه از بس غرقه شده، خیس تر شدن ممکن نیست، برای آنکه از بس بی قرار است خواب بی معناست، برای آنکه طاقت حشو و زوائد ندارد، برای آنکه از نقد و افتخار هیچ در خورجین اش یافت می نشود، تنها یک چیز مناسب حال است و آن تک بیت...

تک بیت، که بگویی و بگذری، نه چشم به راه پاسخ سفید کنی، نه موی در سودای ادامه. بگویی و بگذری، که بیدل همین است، اگر باشی، می گذارد و می گذرد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر