کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

1355

توی ساندویچی

آدم هایی که حتا ساندویچ خوردن شان فرق دارد و باز این قدر شبیه اند....
بعضی ساندویچ را تکان نمی دهند، در فاصله ثابتی از دهان نگاهش می دارند و سرشان را می برند پایین و بالا که گاز بزنند بهش. انگار که کمانچه نواز. که آرشه را ثابت نگه داشته، ساز را می رقصاند...
بعضی اما سرشان ثابت است، ساندویچ را بالا می کنند و پایین، محض خوردن. انگار که ویولون نواز، با ساز ثابت روی گردنش و آرشه دائم جنبنده اش...
برخی، لقمه های شمرده در دهان می گذارند و آرام آرام، شمرده شمرده، گاز می زنند. مثل گاو، وقتی توی چمنزار علف می جود و به تهیِ مرتع خیره می شود...
برخی اما، اما تند تند می خورند، سریع و بی وقفه، دو بار دندان آسیاب شان نخورده به لقمه، قورت می دهندش. سرشان به تناوب و تند تند بالا می رود و پایین. مثل موش...
بعضی هم کتاب دست شان است، ساندویچ را نگاه نکرده گاز می زنند. شاید تا آخرش هم نفهمند کالباس بود یا همبرگر، سرد بود یا گرم. با کچاپ بود یا مایونز...
بعضی ها بعد از هر گازی نگاه می کنند به ساندویچ، برخی شان که ببیند چقدر مانده ازش، برخی شان که ببینند چقدر رفته ازش...

آدم هایی که حتا ساندویچ خوردن شان فرق دارد، و باز این قدر شبیه اند....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر