کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

1451

غذیه ها لا کو طا سب

حالا دیگه صبح شده بود
مام خودمون می دونستیم
اما هی خودمون رو می زدیم
به ندونستن و این صوبتا!
اصن صب که میشه وقتشه
که بزنی خودتو
به این جور مسائل...
خولاصه...
هی زدیم به خودمون که
نه! نه! نه !
الان که صب نیس...
بیگیر بخواب...
حالا کو تا صبح...
هولاکو خان مغول هم خوابه الان
زیر گنبد سلطانیه
و به پدربزرگ خونخوارش شیر میده!
ولی از دست شیر
یا حتا پدربزرگ کاری بر نمی اومد...
صب شده بود
و از این حقیقت گریزی نبود
لاجرم...
باس بیدار می شدیم
البته اصراری به هشیار شدن نبود
فبها...
خولاصه...
خیلی بده از دست پدربزرگ هم حتا
از دست شیر هم حتاتر
کاری بر نیاد...
چه میشه کرد!
دون یاس دیگه...


{غارغار بیساهاب}

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر