مثل قصه که می خرامد باد
روی اوراق رنگی پاییز
شرح اندوه ماه می گفت او
گشته از تُردی سحر لبریز
توسن آسا نگاه خسته تَرَش
می پرید از جواب چون شبدیز
شد سحر، من بجا، بدون جواب
جوی خورشید شد روان و غلیظ
روی اوراق رنگی پاییز
شرح اندوه ماه می گفت او
گشته از تُردی سحر لبریز
توسن آسا نگاه خسته تَرَش
می پرید از جواب چون شبدیز
شد سحر، من بجا، بدون جواب
جوی خورشید شد روان و غلیظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر