کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

1469

بیاید سر دردهایمان را همه با هم راس ساعت نُه بگذاریم در کوزه ای خموش و نه گویا. و آبش را بدهیم به آهنگران، تا شمشیرهای گداخته را فرو کنند توش تا فِس صدا دهد، مگر سخت تر شود برای روز مبادا. آن روز که ما همه بخار شده ایم. و ساعت ها هنوز هم نُه می شود هر شب، و آن کوزه که عاشق زاری بوده ست، سرش درد می کند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر