کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

1456

طبقه سوم، اتاق سیصد و شش. یک هتل ارزان قیمت سه طبقه ست. مجاور خیابان اصلی شهر. با پنجره ای بزرگ رو به خیابان اصلی، که قفل اش شکسته، و زنگ زده. نه بسته ی بسته می شود. نه باز باز. یک چیزی بین باز و بسته ست. صدای ماشین ها همیشه می آید. یک جاده بوده انگار، در امتدادش شهر ساخته اند. 

لب پنجره نشسته ام، یا شاید ایستاده ام و به صندلی فکر می کنم. یک لکه سرخ بزرگ وسط ملحفه های سفید تخت دو نفره اولین چیز جالب توجه در این طرفِ اتاق هفده متری سیصد و شش واقع در طبقه سوم یک هتل ارزان قیمت است. در آن سو، یعنی سوی پشت پنجره، توی خیابان، همه چیز سیاه است. صداست فقط، صدای ماشین ها. و یک مغازه با لامپ روشن. یک مغازه اسباب بازی فروشی. 

نه نه، اسباب بازی فروشی نیست. بازی کامپیوتری می فروشد. توش پر از نور است و آدم. نمی دانم آدم ها همه پیرمرد و پیرزن هستند، یا زیر آن همه نور موها همه سفید می نماید و خاکستری. به خاطر آن لکه سرخ، نمی روم روی تخت دراز بکشم. سرد هم هست. پنجره را کاش می شد بست. 

گفتم اتاق هفده متری؟! خب توی اطلاعات روی در در اتاق اینطور نوشته. اما چطور می شود این اتاق که یک مستطیل بی عیب است، هفده متر مربع وسیع باشد؟! با پاهام اندازه می گیرم. مساحت مستطیل: طول ضربدر عرض. می شود: شانزده! پس آن یک متر چی؟! یک متر از اتاق گم شده.

توی وان را پر از آب می کنم. به ارتفاع یک متر. عجب وانِ عمیقی! شاید این یک متر را باید اضافه کرد به شانزده متر مساحت اتاق. یک متر گم شده همین جاست. لباس هام را با دقت توی کوله پشتی ام می گذارم و آرام قدم توی آب داغ می گذارم. سردی بیرون یکهو ذوب می شود، نه! بخار می شود! از آن همه بخار احساس خفگی می کنم. احساس تشنگی. وسط آن همه صدای آب نشسته ام و تشنه ام است. توی راهرو، یکی ازین دستگاه های آب سردکن دیده بودم. اما با این وضع سرما و بدون لباس که نمی شود رفت توی راهرو. بهتر است بخوابم. 

چشم هام را که میگذارم روی هم صدای آب اطرافم تبدیل می شود به صدای ماشین ها. پنجره نه باز، نه بسته پیش رویم است. یک صندلی لرزان توی فکرم. لکه ی سرخ دارد هی پخش می شود همه جا. پیرمردها و پیرزن ها زیر نورهای عجیب بازی های کامپیوتری می خرند. می بینید، خوابیدن بعضی شب ها سخت ترین کار دنیاست. مخصوصا وقتی توی اتاق هفده متری سیصد و شش، در طبقه سوم یک هتل ارزان قیمت، با یک لکه سرخ پخش شونده تنها باشید. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر