کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

1453

نشسته بودیم
ما بودیم
تعدادی میز بود
چن تا صندلی
صندلی آ بیشتر...
چن تا همکارم بودن...
به تعداد صندلی آ...
کم کم...
نم نم...
همکارا غیب شدن...
یکی یکی...
دو تا دو تا...
و صندلی های خالی ای رو
از خودشون به جا گذاشتن...
صندلی آی خیلی خالی...
خیلی خیلی خالی...
خواستیم بشینم روی میز
ولی دور از ادب نذاش
دستمونو گرفت...
گفت کوتا بیا...
برو خونه...
گفتیم همه رفتن...
تو اینجا چیکار می کنی؟!
گف: من باس درا رو قفل کنم...
نفر آخرم...
گفتیم: پس ما چی؟!
گف: قبلِ مایی تو...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر