غذیه عایا صیرصیرک حمان جیرجیرک اصط؟!
و در آغاز جیرجیرک بود
هر تابستان توی درخت های جوان یا پیر
هی می نشست و میکرد جیر و جیر
لاکن خجل بود و ناراحت
از کردنِ این همه جیر
حس می کرد دری است کهن
که زنگ زده ست بس که بوده از جنس آهن
و موقع باز یا بسته شدن
هی می دهد صدای جیرجیر اعصاب شکن
پس رفت و خورد یک دل سیر از روغن
و اسمش شد سیرسیرک...
سیرسیرک بی صدا بود و پنهان
و دو روزی شاد بود او از آن
لیک دید بعد از دو روز که گذشت
سر و صدای مردم در آمد از بندرعباس تا رشت
که تابستان بود و جیرجیرک هاش
پس کوجا رفتند اونا ای آبجی!! ای داداش!!
اما کسی نداشت پاسخی براش
همگی شدند کسل و ماسیده مثل آش
سیرسیرک که دید جیرجیربازی
داشته این همه هواخواه و او ناراضی
گفت به خودش که باید من
برم و از نو یاد بگیرم جیرجیر کردن
این شد که رفت تا نظامیه در بغداد
که بهش بخشی از پاسخش را داد
بعد رفت به کتابخانه های کمبریج
توی بخش حشرات جیرجیر کن نه اما گیج
این طرف، آن طرف بال بال زنان
پی جیرجیر کردنش بود او روان
شیوه های نوین جیرجیر کردن
رفت و آموخت بهتر از قبلن
لیک تا بیاموزد او بمل و دیز
رفت تابستان و شد پاییز
فصل جیرجیر آمده بود به سر
پس سیرسیرک جیرجیر آموخته گل به سر
باید می ماند منتظر تا تابستان
که جیرجیر کردن هاش را بگیرد او از سر
الغرض تا رسد به تابستان
طبق معمول پیش مورچه ها کرد زمستان را سر...
{غارغاربیساهاب}
و در آغاز جیرجیرک بود
هر تابستان توی درخت های جوان یا پیر
هی می نشست و میکرد جیر و جیر
لاکن خجل بود و ناراحت
از کردنِ این همه جیر
حس می کرد دری است کهن
که زنگ زده ست بس که بوده از جنس آهن
و موقع باز یا بسته شدن
هی می دهد صدای جیرجیر اعصاب شکن
پس رفت و خورد یک دل سیر از روغن
و اسمش شد سیرسیرک...
سیرسیرک بی صدا بود و پنهان
و دو روزی شاد بود او از آن
لیک دید بعد از دو روز که گذشت
سر و صدای مردم در آمد از بندرعباس تا رشت
که تابستان بود و جیرجیرک هاش
پس کوجا رفتند اونا ای آبجی!! ای داداش!!
اما کسی نداشت پاسخی براش
همگی شدند کسل و ماسیده مثل آش
سیرسیرک که دید جیرجیربازی
داشته این همه هواخواه و او ناراضی
گفت به خودش که باید من
برم و از نو یاد بگیرم جیرجیر کردن
این شد که رفت تا نظامیه در بغداد
که بهش بخشی از پاسخش را داد
بعد رفت به کتابخانه های کمبریج
توی بخش حشرات جیرجیر کن نه اما گیج
این طرف، آن طرف بال بال زنان
پی جیرجیر کردنش بود او روان
شیوه های نوین جیرجیر کردن
رفت و آموخت بهتر از قبلن
لیک تا بیاموزد او بمل و دیز
رفت تابستان و شد پاییز
فصل جیرجیر آمده بود به سر
پس سیرسیرک جیرجیر آموخته گل به سر
باید می ماند منتظر تا تابستان
که جیرجیر کردن هاش را بگیرد او از سر
الغرض تا رسد به تابستان
طبق معمول پیش مورچه ها کرد زمستان را سر...
{غارغاربیساهاب}
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر